بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین، الحمدلله الّذى خلق السّماوات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون، و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین، احمدالله و استعینه و استغفره و اتوکّل علیه.
همهى برادران و خواهران عزیز را به رحمت و مغفرت الهى در این روز شریف و مبارک بشارت میدهیم و روز عید را به آنان تبریک عرض میکنیم. خداوند برکات خود را بر شما نازل کند و اعمال نیک و مجاهدات عبادى شما را - که در روزهاى گرم ماه مبارک رمضان و شبهاى پربرکت آن انجام دادید - از شما قبول فرماید.
مردم ما بحمدالله کسب فیض کردند از ماه مبارک رمضان، مجالس تلاوت قرآن، مجالس دعا و ذکر، مجالس اطعام، مجالس پرشور شبهاى قدر و توسلات و تضرعات که در سرتاسر کشور اسلامى بحمدالله گسترده بود. این توجهات و توسلات و [مانند] اینها، زمینهى رحمت الهى و مایهى نزول فیض پروردگار است. در پایان ماه هم حرکت عظیم ملت ایران در روز قدس [بود]، که خشم و خروش این ملت زنده و آگاه را با صداى بلند به جهانیان اعلام کرد. اینها حوادث این ماه بزرگ است که بحمدالله ملت ما از آن سرافراز خارج شد و به روز عید رسید.


چند روز قبل خانوادهی شهید بابایی اینجا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجهی این جوان حزباللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آنوقت آخرین درجهی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا میتواند؟ اما توانست. وقتی بنیصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند؛ حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهیی از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقهی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد.
بیانات در دیدار مسئولان نظام
در حسینیه امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به یکایک برادران و خواهران، مسئولان عزیز و متعهّد نظام جمهوری اسلامی. بسیار جلسهی خوبی است و انشاءالله مشحون از برکات الهی و هدایت الهی و نورانیّت این ماه خواهد بود. بیانات جناب آقای رئیس جمهور(1) هم بیانات بسیار خوب و شافی و وافی(2) بود. آنچه نیّت و همّت مسئولان کشور است، امیدواریم به برکت این ماه و به برکت ادعیهی زاکیهی صالحان و مؤمنان و صائمان،(3) به نتایج مورد نظر مسئولان عزیز ما برسد.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اوّلاً خوشامد عرض میکنیم؛ این یکى از جلسات شیرین براى این حقیر است. البتّه همیشه مثل آن سفرهاى که انواع غذاها در آن هست، منتها اشتها و ظرفیّت معده اجازه نمیدهد که
انسان از همهى آن غذاها استفاده کند، لذا سیر، ولى حریص و پر اشتها از سر سفره بلند میشود؛ از این جلسه هم معمولاً ما همینجور بلند میشویم؛ ظرفیّت پر شده، امّا اشتها و میل به شنیدن از شماها هست؛ بخصوص که بحمدالله انسان مشاهده میکند که جریان شعر و کاروان شعر در کشور رو به پیشرفت است و شعر امروز این جلسهى ما، با شعر ده سال پیش، دوازده سال پیش واقعاً قابل مقایسه نیست؛ الحمدلله خیلى پیشرفت کرده.
