آیه قرآن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :1
کل بازدید :95665
تعداد کل یاد داشت ها : 335
آخرین بازدید : 103/2/29    ساعت : 8:44 ع

یشرفت علمی کشور از دغدغه‌های اصلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بوده است. جامعه‌ی علمی و دانشگاهی کشور مفاهیم و اصطلاحاتی نظیر جنبش نرم‌افزاری، اقتدار علمی، تولید علم، چرخه علمی، استقلال علمی، جهاد علمی و... را به‌کرات و به‌خصوص در 12 سال اخیر از ایشان شنیده‌اند. در دیدار امسال رهبر انقلاب اسلامی با جامعه‌ی دانشگاهی کشور، ایشان باز هم به این موضوع تأکید کردند که اقتدار سیاسی و اقتصاد ایران نیاز به حفظ و تقویت «گفتمان علمی، گفتمان پیشرفت علمی و گفتمان پیشرفت عمومی کشور» در دانشگاه‌ها دارد. با مهندس سید محمودرضا سجادی، رئیس پیشین مرکز همکاری‌های فناوری و نوآوری ریاست جمهوری به گفت‌وگو نشستیم تا نگاه رهبر انقلاب به مقوله‌ی پیشرفت علمی کشور را مورد بررسی قرار دهیم.

* دغدغه‌ی پیشرفت علمی کشور با توجه به کدام مسأله‌شناسی و آینده‌پژوهی شکل گرفته و این دغدغه چگونه توانست به یک گفتمان در کشور ما تبدیل شود؟ نقش رهبر انقلاب در این زمینه چه بوده است؟
در ایجاد گفتمان توسعه‌ی علم و فناوری در کشور، مهم‌ترین نقش را رهبر معظم انقلاب اسلامی داشته‌اند. در تمام سال‌های رهبری آیت‌الله خامنه‌ای شاهد دیدارها و بازدیدها و نشست‌ها و گفت‌وگوهای بسیار ایشان با دانشگاهیان و نخبگان و دانشجویان و دستگاه‌های مربوط به این حوزه بوده‌ایم. پیگیری‌های خاص ایشان در ماجرای تدوین نقشه‌ی جامع علمی در خاطر بسیاری از فعالان علمی است؛ یا این‌که ایشان بارها در خصوص کم‌بودن بودجه‌ی تحقیقات تذکر داده‌اند. همچنین ایشان در سخنرانی عید نوروز سال 1390 در حرم رضوی سلام‌الله‌علیه آن جمله‌ی معروف را فرمودند که: «شکل‌گیری زنجیره‌ی تجاری‌سازی تولید علم و تولید ثروت ملی  از نکات برجسته‌ی حرکت علمی کشور است. اگر زنجیره‌ی تولید دانش، تبدیل دانش به فناوری، تولید محصول و در نهایت تجاری‌سازی علم تکمیل شود، مسیر تولید علم به تولید ثروت ملی کشور و پاسخگویی به نیازهای ملت منتهی خواهد شد.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20591/C/13910510_0120591.jpg

ادامه مطلب...

توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
خداى متعال را شکر میکنیم که توفیق پیدا کردیم یک بار دیگر این جلسه‌ى مطلوب و شیرینِ همه‌ساله را - ولو در آخرین روزهاى ماه رمضان - در اینجا شاهد باشیم. جلسه، جلسه‌ى علم است؛ جلسه‌ى دانشگاه است و اهمیت علم و دانشگاه براى نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران و بخصوص براى برهه‌ى کنونى تاریخ ما، بر همه روشن است.
 البته این جلسه براى این نیست که من عرایض خودم را و نکاتى را که در باب دانشگاه یا درباره‌ى علم و جامعه‌ى علمى دارم، بیان کنم - حالا مطالبى عرض میکنیم، لیکن جلسه براى این نیست - عمده‌ى نظر بنده در تشکیل این جلسه، دو چیز است: یکى احترام به مقام اساتید دانشگاه. این جلسه در واقع یک جلسه‌ى نمادین است؛ براى این است که اهتمام نظام جمهورى اسلامى به مقام علم و عالم و استاد و دانشگاه، با این وجه نمادین شناخته شود و بیان شود؛  که خب، این بحمدالله حاصل میشود. جهت دوم، شنیدن برخى از مطالبى است که در ذهن دوستان و اساتید محترم هست - چه در زمینه‌ى مسائل کشور، چه در زمینه‌ى مسائل دانشگاه و مسائل علم - که این هم بحمدالله حاصل میشود.
 البته ما زیاد گزارش میگیریم، من زیاد گزارش میخوانم، ملاقات هم کم ندارم - ملاقات خاص با افرادى که با دانشگاه مرتبطند -  لیکن مطمئنم که آنچه ما درباره‌ى مسائل دانشگاه کشور میدانیم، همه‌ى مسائل دانشگاههاى کشور نیست؛ و چه بهتر که بخشى از آنچه را که نمیدانیم، در یک چنین جلسه‌اى، در یک چنین مجموعه‌اى، از زبان نخبگان دانشگاهى بیان شود؛ که خب بحمدالله این مقصود هم حاصل میشود، و حاصل شد، و هر سال همین جور است. البته وقت به قدرى نیست که از عدد بیشترى از دوستان استاد بتوان استفاده کرد، لیکن همین مقدارى هم که استفاده کردیم، مغتنم است.

ادامه مطلب...

توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور حکمی آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد را به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند.
متن حکم رهبر معظم انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد دامت تأییداته
با توجه به تلاش با ارزش هشت ساله جنابعالی در مسئولیت خطیر ریاست جمهوری اسلامی ایران و تجارب فراوانی که در این مورد اندوخته‌اید، شما را به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب می‌نمایم.
توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال خواستارم.


توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

ایران شاهد سه حرکت ملی در تاریخ معاصر خود بوده است؛ نهضت مشروطه، نهضت ملی‌شدن نفت و انقلاب اسلامی. این سه واقعه که رهبر انقلاب از آن‌ها به «بیداری ملی» یاد کرده‌اند، نتایج یکسانی را برای ملت ایران درپی نداشته است. مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت علی‌رغم موفقیت در ابتدای راه، موجب تثبیت استبداد و استعمار شدند. اما انقلاب اسلامی در ایران به سرنوشت این دو بیداری ملی دچار نشد. درباره‌ی چرایی این پیروزی و آن ناکامی‌ها، نشستی تخصصی با حضور دکتر محمدحسن رجبی، رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و آقای قاسم تبریزی، رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی برگزار کردیم.

* رخدادهای مشروطه، ملی‌شدن نفت و انقلاب اسلامی سه مقطع بیداری ملی در ایران بوده‌اند. این سه مقطع چه اشتراکی با هم داشتند؟
رجبی: این سه حرکت یک وجه اشتراک داشتند و آن هم ملی بودن آن‌ها است. البته مقصود از ملی بودن به مفهوم ایدئولوژیک آن نیست. در واقع مقصود اصلی فراگیر بودن آن‌ها است. اگرچه حرکت‌هایی چون تحریم تنباکو را هم می‌توان به نوعی در سطح ملی تحلیل کرد، اما مطالبه‌ی مردم در آن واقعه یک مطالبه‌ی مشخص، جزیی و مقطعی بود. در حالی که در سه رویداد فوق، مطالبات مردم بسیار کلان بوده و افراد حاضر در آن حرکت‌ها هم به یک شهر هم محدود نمی‌شدند.

* آیا این سه حرکت در رویکردها هم با هم اشتراک داشتند؟
رجبی: از نظر نوع رویکردها این سه رویداد با هم متفاوت هستند. در انقلاب مشروطه گفتمان یا رویکرد غالب، رویکرد ضد استبدادی بود نه ضد استعماری. چرا؟ از نوع مطالبات مردم مشخص است که خواستار «عدالت‌خانه» بودند. عدالت‌خانه برای چه؟ برای رفع ظلم درباریان و شاه‌زادگان. این در حالی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، رویکرد غالب رویکرد ضد استعماری بود و در واقع ملی‌کردن صنعت نفت به عنوان یک صنعت و به عنوان جای پای قدیمی استعمار انگلستان در ایران و نیز کسب استقلال سیاسی، هدف اصلی بود و سمت و سوی ضد استبدادی در آن بسیار ضعیف بود. اما در انقلاب اسلامی این دو وجه درهم تنیده شده بودند. لذا حرکتی ضد استبدادی و ضد استعماری شکل گرفت. امام خمینی رحمه‌الله تداوم استعمار را در بقای رژیم سلطنتی می‌دید و لذا سرنگونی کامل رژیم پهلوی را موجب از بین رفتن استعمار و استبداد می‌دانست.

عامل رهبری، عاملی بسیار اساسی در این سه جریان بوده است. در انقلاب مشروطه ما رهبران داریم ولی رهبر نداریم و این رهبران با خط مشی‌ها و  تلقی‌های مختلف حضور دارند. در نهضت ملی هم آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق نقش مؤثری داشتند ولی هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانست نهضت را هدایت و رهبری کند. اما در انقلاب اسلامی، رهبری سیاسی و مذهبی نهضت به طور کامل در شخص امام خمینی رحمه‌الله خلاصه شده بود.


* به هر حال با تمامی زحماتی که برای مشروطیت و نهضت ملی‌شدن صنعت نفت کشیده شد، در نهایت این دو حرکت برخلاف انقلاب اسلامی شکست خوردند. شما دلایل شکست حرکت ملت ایران در مقطع مشروطه را چه می‌دانید؟
رجبی: برای بررسی این مسأله باید مقدمتاً این نکته را اضافه کنم که نمی‌توان اصطلاح انقلاب را -به مفهوم مصطلح در علم سیاست- به نهضت مشروطه و ملی شدن نفت اطلاق کرد. انقلاب به معنی مصطلح، یعنی تغییر ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نظام قبل و ایجاد یک نظام جدید با ساختارها و مناسبات نوین. هر انقلابی دو وجه دارد؛ یک وجه سلبی و یک وجه ایجابی. از این منظر باید دید که انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی چه چیزی را نفی می‌کنند و چه طرحی را پیشنهاد می‌کنند. حتی اگر یکی از آن دو وجه وجود داشته باشد و دیگری نباشد، کفایت نمی‌کند و انقلاب ناقص و ناکام خواهد بود.

در انقلاب مشروطه مردم و رهبران می‌دانستند چه چیزی را نمی‌خواهند؛ یعنی می‌خواستند ظلم و اجحاف نباشد و در واقع تشکیل عدالت‌خانه وجه ایجابی بود. اما آن‌چه که به نام نظام مشروطه مطرح شد -که مبتنی بر پارلمانتاریزم و قانون اساسی بود- نسبتی با آن وجه سلبی نداشت. پس به یک معنا وجه سلب و ایجاب در انقلاب مشروطه با هم سنخیت نداشت و مردم نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. به همین دلیل بود که حتی بعد از پیروزی مشروطه‌خواهان که بحث پارلمان و قانون اساسی شد، تا مدت‌ها اسمی معادل این نظام جدید نمی‌توانستند پیدا کنند و این نشان‌دهنده‌ی آن است که این وجه ایجابی از درون فرهنگ ملت نبود. لذا نظام مشروطه آن‌چنان که در اروپا وجود داشت، در ایران استمرار پیدا نکرد.

تبریزی: در نهضت مشروطه حرکتی برای دگرگونی کل ساختار نظام قاجار صورت نگرفت. رهبران به دنبال تعدیل استبداد بودند اما اصل و اساس حکومت، همان ساختار گذشته بود. روحانیت عموماً و مراجع ثلاثه‌ی نجف به طور خاص، علیه استبداد شاهی و از میان بردن ظلم و ستم به وسیله‌ی حاکمیت قوانین الهی حرکت کردند. در اعلامیه‌ها، بیانیه‌ها و مکاتبات آن دوران، این موضوع به خوبی روشن است. در رساله‌ی مشروطیت عالم برجسته‌ی نجف، مرحوم آیت‌الله میرزا محمد حسین غروی نایینی به نام «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» از «تعدیل» استبداد در عصر غیبت حضرت ولی‌عصر و عدم تعارض بنیادین قوانین مصوبه با «الله» و «قرآن» سخن گفته شده است. در نامه‌های علمای دیگر هم احترام به شاه و درخواست از پادشاه مشخص و روشن است. در این دوره دولتمردان، حکام ولایات و... ظلم و ستم بی‌شماری بر مردم روا می‌داشتند. لذا اساس ضدیت با مستبدین در سطوح دوم و پایین حکومت بود.

آن‌چه که در این نهضت صورت گرفت و جزو مطالبات بود، تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون و رعایت حدود آزادی و حقوق مردم بود؛ اگرچه استعمار غرب، خاصه انگلیس و عوامل آن در درون نهضت نفوذ و مسیر آن را به غرب‌گرایی و وابستگی به غرب منحرف نمودند و روند آن را در برابر اسلام و قرآن قرار دادند و در نهایت روحانیت را منزوی و ترور کردند. یکی از تجربه‌های تلخ تاریخ معاصر ما بود که چگونه یک نهضت با حرکت و اهداف نسبتاً قابل قبول از مسیر خود توسط ایادی اجنبی خارج و بر علیه رهبران و راهبران اصلی خود قرار گرفت. در آن مطالبات مردم تحقق نیافت و از سوی دیگر هرج و مرج، تشنج، درگیری و اختلافات گسترش یافت.

لحظه‌شناسی | مشروطه


لذا ما در نهضت مشروطه شاهد درگیری سه جریان هستیم:
1. جریان اسلامی با رهبری و راهبری مراجع ثلاثه‌ی نجف و همراهی و همکاری علمای ایران با تأکید بر حفظ هویت اسلامی
2. جریان مشروطه‌ی مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله نوری، ملّا محمد آملی، میرزا حسن مجتهدی تبریزی، میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی و ... این جریان با توجه به انحراف و اعوجاج و خطری که از درون احساس می‌شد، تکیه بر این داشت که مشروطه باید مشروعه باشد. یعنی قوانین باید از قرآن و فقه اسلامی الهام بگیرد. به تعبیر احمد کسروی «شیخ فضل‌الله نوری می‌خواست قرآن را به صورت قانون درآورد و اجرا کند.»
3. جریان روشنفکری وابسته به استعمار غرب یا فراماسون‌ها و عوامل انگلستان که حضور و فعالیت آن‌ها در حقیقت، تعارض بنیادین با مشروطه بود.

* در نهضت ملی‌شدن صنعت نفت چطور؟
رجبی: در دوره‌ی نهضت ملی‌شدن نفت هم همین داستان تکرار شد. رهبران نهضت و مردم می‌دانستند که نظام استعمار انگلستان باید دست از نفت و مقدرات سیاسی ما بردارد اما ساز و کار ایجاد یک نظام جایگزین را طراحی نکرده بودند. تصور می‌کردند که با خلع ید از شرکت نفت و با حفظ ساختارهای موجود می‌توان نهضت را به پیروزی رساند. این همان اشتباهی است که به نظر من در دو سال گذشته در مصر هم اتفاق افتاد. ممکن است پیروزی مقطعی حاصل شود که شد، اما پیروزی نمی‌تواند استمرار داشته باشد.

* آقای تبریزی چه شد که سرانجام اتحاد آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق به شکست انجامید؟
تبریزی: در این نهضت همچون حرکت مشروطیت هدف سرنگونی و سقوط حکومت نبود بلکه در ابتدا مبارزه با استعمار انگلیس و کوتاه کردن دست و سلطه اجنبی از منافع و منابع ایران بود. در حقیقت نهضت دو رهبر داشت؛ آیت‌الله کاشانی به عناون رهبر مذهبی و دکتر مصدق به عنوان رهبر ملی. آیت‌الله کاشانی اگرچه عضو جبهه‌ی ملی نبود اما در ابتدای دوران مبارزه، جبهه را تأیید و بر پشتیبانی از دولت تأکید کرد.

در این حرکت، همه‌ی قدرت و توان سیاسیون علیه انگلیس و بیان جنایت و خیانت و کارنامه‌ی سیاه این استعمار پیر بود و سخنی از آینده، برنامه آینده و حتی ایدئولوژی حاکم بر نهضت نبود. آیت‌الله کاشانی با توجه به جایگاه مجتهد جامع‌الشرایط بودن، نظر خود را می‌گفت و دکتر مصدق هم تحلیل خود را ارائه می‌داد.

پس از نخست‌وزیری دکتر مصدق و کمتر از یک ماه (در خرداد 1330) عده‌ی بی‌شماری از اعضا و رهبران فداییان اسلام دستگیر و راهی زندان شدند، اما آیت‌الله کاشانی همگان را به صبر و ادامه‌ی مبارزه علیه استعمار دعوت کرد. این روند تا 30 تیر 1331 به صورت «وحدت در برابر دشمن خارجی» و «اتحاد در مسیر مبارزه» وجود داشت.

اما با استعفای دکتر مصدق، نهضت در بحران و سرگشتگی فرو رفت. با روی کار آمدن یکی از قوی‌ترین مهره‌های استعمار به نام احمد قوام ورق برگشت. با بیان این‌که دین از سیاست جداست و کشتی را کشتی‌بان دیگر آمده،  اعلام شد با هر جنبش و حرکتی برخورد خواهد شد.

در این مقطع حساس، آیت‌الله کاشانی دو اعلامیه‌ی مهم صادر کرد؛ اول تهدید دربار که اگر قوام کنار نرود، حرکت علیه دربار با راهبری خودم آغاز خواهد شد و دیگر، پیام به ارتشیان و سربازان که به سوی مردم آتش نگشایید. در حقیقت آیت‌الله کاشانی با این دو اعلامیه و نیز مصاحبه‌های بعدی، روند نهضت را به سامان رساند. با این‌که قوام دستور دستگیری آیت‌الله کاشانی را صادر کرد، اما حضور مردم در صحنه‌ی مبارزه، درگیری‌های خونینی در تهران و برخی شهرها به وجود آورد. با اوج‌گیری نهضت اساس حکومت تهدید شد و بار دیگر دکتر مصدق به صدارت رسید.

متأسفانه پس از آن، اختلاف و به تدریج رویارویی پدید آمد و در نتیجه این نهضت ملی با یک کودتای ساده و سریع و بدون مقاومت مردمی! شکست خورد و افزون بر 25 سال، ایران تبدیل به یک زندان بزرگ توسط استعمار غرب خاصه آمریکا و استبداد شاهنشاهی شد.

* با توجه به مباحثی که گفته شد، مهم‌ترین عوامل شکست دو بیداری ملی در زمان مشروطه و ملی شدن نفت کدامند؟
تبریزی: شکست نهضت مشروطه به دلایل زیر اتفاق افتاد:
1. حاکمیت استبدادی تغییر اساسی نکرد و مستبدین ماندگار شدند و پس از پیروزی نهضت دوباره  در جایگاه قدرت قرار گرفتند، مانند قوام الملک، شوکت الملک فرمانفرما، وثوق‌الدوله و ...
2. عوامل استعمار -در ابتدا روس و انگلیس و سپس انگلیس- در درون حکومتِ نهضت نفوذ و سلطه داشتند. تشکیلات فراماسونری خصوصاً «جامع آدمیت» «لژ بیداری» و سپس جریانات استعماری از قبیل عوامل بهائیت، گروه‌های تبشیری، انجمن اخوت و ... زمام امور فکری و سیاسی را قبضه کردند.
3. عدم حاکمیت قانون با تمام نواقص و اشکالاتی که بر قانون اساسی وارد بود.
4. انعقاد قراردادهای استعماری به بهانه‌ی وضعیت بد اقتصادی که در اثر آن، اقتصاد ایران وابستگی تدریجی به غرب پیدا کرد.
5. عملکرد نادرست مطبوعات و حرکت ضد دینی و ضد ملی برخی اهل قلم و نیز نقش مدارس خارجی در هویت‌زدایی از جامعه ایران
6. وابستگی برخی احزاب، جمعیت‌ها و انجمن‌های عصر مشروطه به غرب
7. چندگانگی رهبری و تشتت در سطوح رهبری و مردم

از نظر نوع رویکردها این سه رویداد با هم متفاوت هستند. در انقلاب مشروطه گفتمان یا رویکرد غالب، رویکرد ضد استبدادی بود نه ضد استعماری. این در حالی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، رویکرد غالب رویکرد ضد استعماری بود. اما در انقلاب اسلامی این دو وجه درهم تنیده شده بودند. لذا حرکتی ضد استبدادی و ضد استعماری شکل گرفت.


اما در نهضت ملی شدن نفت:
1. عدم حاکمیت یک ایدئولوژی در نهضت و شاید به تعبیر برخی، عدم وجود ایدئولوژی
2. تعارض در رهبری؛ از یک طرف آیت‌الله کاشانی که خواهان وحدت جهان اسلام در برابر استعمار بود و جایگاه خاص در میان مراجع، علما و جریانات اسلامی داشت و از سوی دیگر دکتر محمد مصدق که به عنوان یک چهره‌ی ناسیونالیست شناخته می‌شد.
3. وجود استبداد و قدرت دربار
4. عدم نگرش همه‌جانبه به استعمار چه در شکل شرقی چه غربی و شاید نوعی شیفتگی و وابستگی فکری سیاسی به آمریکا به عنوان مدافع دموکراسی و عدم سابقه استعماری
5. نفوذ عوامل استعمار در درون نهضت و جریانات مدافع نهضت
6. توطئه‌ی چپ‌روی و راست‌روی مطبوعات و احزاب گونا‌گون که باعث اختلاف گسترش شد؛ خاصه مطبوعات مدافع دولت که پس از (30 تیر 1331) علیه روحانیت، جریانات مذهبی و آیت‌الله کاشانی فعالیت کردند.

* مورد انقلاب اسلامی در ایران هم در نظریه‌پردازی، هم در رهبری و هم در نتیجه با مشروطه و ملی‌شدن نفت تفاوت دارد. مهم‌ترین دلایل این تفاوت چیست؟
رجبی: عواملی که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد، از یک طرف رهبری واحدی بود که از 15 سال  قبل از آن، هدایت نهضت را در دست گرفته بود. (البته در این مسیر علما و مراجع دیگر نیز به امام یاری میرساندند اما خط و جهت کلی خطی بود که امام راحل رحمه‌الله ارائه داده بود و بر همان اساس هم پیش برد)

عامل رهبری، عاملی بسیار مهم و اساسی در این سه جریان تأثیرگذار تاریخی محسوب می‌شود. شما می‌ببینید که در انقلاب مشروطه ما رهبران داریم ولی رهبر نداریم و این رهبران با خط مشی‌ها و  تلقی‌های مختلف چه در تهران که کانون حوادث محسوب می‌شود و چه در نجف که مغز متفکر و مقوم ملت به حساب می آید، پراکنده هستند. از یک طرف شما کسانی را مثل آقا شیخ فضل‌الله نوری دارید که تلقی‌اش تلقی اسلامی است و تصورش این است که نظام جدید که می‌آید، یک نظام اسلامی را استوار می‌کند، اما از طرف دیگر برای خیلی‌ها این تصور نبود. همین تفاوت نظر را در مراجع نجف می‌توان دید. حالا بگذریم از نحله‌ها و گروه‌های دیگر مانند لیبرالها یا سوسیال‌دموکراتهای عصر مشروطه که اصلاً این نگاه را نداشتند.

در نهضت ملی هم تقریباً همین نکته وجود داشت. درست است که آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق نقش مؤثری داشتند ولی هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانست نهضت را هدایت و رهبری کند. اگر هم فرض بگیریم که رهبری کامل ماجرا را آیت‌الله کاشانی داشت، چرا در سی‌تیر 31 13 که مصدق خانه‌نشین شد، باز آیت الله کاشانی تلاش کرد او را سر کار بیاید؟ چرا در آن آخرین روزهای دولت دکتر مصدق، باز آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای از مصدق خواست که به صدارت برگردد؟ چراکه منفعت کشور در خطر بود.

اما در انقلاب اسلامی، رهبری سیاسی و مذهبی نهضت به طور کامل در شخص امام خمینی رحمه‌الله خلاصه شده بود. داشتن رهبری واحد -به ویژه جایگاه معنوی که رهبری داشت و قداستی که در هیچ کدام از رهبران دو حرکت قبلی نبود- خود عامل بسیار تعیین‌کننده‌ای به شمار می‌رفت. فراگیری آحاد مردم هم که در انقلاب وجود داشت و این همدلی که مردم شهر و روستا با امام خمینی رحمه‌الله داشتند، نه در نهضت ملی بود و نه در انقلاب مشروطه. انقلاب مشروطه از چند شهر اصلی تجاوز نکرد و حتی به شهرهای دیگر هم کشیده نشد تا چه رسد به روستاها.

عامل دیگر این‌که در جریان انقلاب اسلامی ایران مشخص بود که چه چیزی باید برود و چه چیزی باید بیاید؛ یعنی نظام سلطنتی باید به طور کامل برچیده می‌شد و جمهوری اسلامی بایست جایگزین آن می‌گردید. لفظ جمهوری در واقع به این معنی بود که این نظام، سلطنتی و موروثی نیست و اسلامی هم یعنی قوانین نظام جدید مبتنی بر شرع و اسلام خواهد بود. همان طور که پیش تر هم ذکر شد در انقلاب مشروطه وجه سلب و ایجاب به هیچ وجه با هم سنخیت نداشتند، از این رو در انقلاب مشروطه، تلقی‌های کاملاً لیبرالی تا تصورهای کاملاً دینی وجود دارد و این تلقی‌های مختلف نشان از این بود که در ایجاب قضیه، اصلاً دیدگاه روشنی وجود ندارد و حال آن‌که در انقلاب اسلامی این شأن سلب و ایجاب کاملاً با هم سنخیت داشت.

نکته دیگری که شاید بتوان به موارد بالا افزود، عامل تأثیرگذار تجربه‌ی تاریخی و شرایط زمانه است. به عبارت دیگر کامیابی‌ها و ناکامی‌های سیاسی و تجربیات تلخ و شیرین گذشته همه دست‌مایه انقلاب اسلامی و رهبری امام رحمه‌الله شد. به نظر من ایشان تجربیات موفق و ناموفق سده‌ی معاصر را در جریان انقلاب اسلامی خلاصه کرده و استفاده نمودند. در واقع تجربیات سیاسی گذشته، دست‌مایه‌ای شد هم برای ارتقا و هوشیاری مردم و هم برای رهبری انقلاب اسلامی که دیگر آن تجربیات اشتباه گذشته در این نهضت تکرار نشد.

 


عامل دیگر این‌که انقلاب اسلامی در زمانه‌ای رخ داد که وسایل ارتباط جمعی تا حد زیادی توسعه پیدا کرده بود و مردم شهرها و روستاها می‌توانستند از طریق رادیو و تلویزیون و روزنامه در جریان حوادثی که رژیم بر مردم تحمیل می‌کرد و نیز پیام‌های انقلابی امام رحمه‌الله قرار گیرند‌. اما در دوره‌ی انقلاب مشروطه، توسعه‌ی وسائل ارتباطی تا این حد نبود و صرفاً تعداد محدودی روزنامه دولتی و شب‌نامه منتشر می‌شد.

تبریزی: در 15 خرداد که نقطه‌ی عطف در تاریخ ما محسوب می‌شود، یک جریان اسلامی به رهبری امام رحمه‌الله منهای تمام گروه‌ها و جریان‌های ناسیونالیستی و چپ و راست، علیه شرق و غرب و استبداد شاهنشاهی قیام کرد و تصریح نمود ما یک هدفی داریم و آن هم فقط اسلام است و برای اسلام حرکت می‌کنیم و برای اسلام سیلی می‌‌خوریم. در واقع روند حرکت امام خمینی دارای پنج خصیصه بوده است: 1. ضد استبدادی؛ 2. ضد استعماری؛ 3. نفی کامل سلطه‌ی شرق و غرب؛ 4. وحدت کلمه و 5. شعار اصلی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به عناون سرلوحه‌ی کار. امام خمینی رحمه‌الله اسلام را نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم می‌خواست و این‌گونه هدف و چارچوبش را مشخص کرده بود.

یکی از آفات نهضت‌ها و انقلاب‌ها این است که رهبری یا رهبران مسائل اصلی را رها می‌کنند و یا در اصلی و فرعی کردن مسائل دچار مشکل می‌شوند. امام رحمه‌الله از همان ابتدا محورهای اصلی را دائماً گوشزد و تأکید می‌کردند. دائماً تصریح داشتند که یادتان نرود آمریکا دشمن ماست، صهیونیسم دشمن ماست؛ مسأله‌ای که متأسفانه در دو مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت رخ نداد.


توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      
رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام درباره‌ی دلیل موفقیت انقلاب اسلامی در مقایسه با نهضت‌های ملی گذشته در ایران گفتند: «این به برکت شخص امام و شخصیت امام و به برکت احکام و قوانینى بود که امام بزرگوار ما (رضوان‌الله تعالى علیه) به آنها متکى بود و جمهورى اسلامى را بر آن اساس به وجود آورد». آقای قاسم تبریزی، رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی در این گفتار برخی تفاوت‌های رهبری در انقلاب اسلامی با رهبری در مشروطه را برشمرده است:
 
یکی از وجوه ممیز و شاخص رهبری و مدیریت سیاسی امام خمینی رحمه‌الله چه در هنگام شروع نهضت در سال 1341 و چه در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، بهره‌گیری دقیق و موشکافانه از تجارب تاریخی بوده است. ایشان درک بالایی از مقاطع تاریخی پیش از خود داشته‌اند. البته منظور ما از تاریخ در این‌جا نه معنای علم روایی رایج بلکه شناخت ماهیت جریان‌های تاریخ‌ساز یا انحراف‌های موجود در تاریخ است. به همین دلیل، توجه به این خصوصیت ایشان در تحلیل شیوه‌ی رهبری حضرت امام رحمه‌الله امری حیاتی و ضروری به نظر می‌رسد. در همین راستا یکی از نقاط ویژه‌ی تمرکز و دقت امام رحمه‌الله در حوادث تاریخی بحث مشروطه، مراحل و علل انحراف آن می‌باشد. اگرچه این بحث ابعاد وسیع‌تری دارد و تحقیق و تعمق بیشتر و دقیق‌تری را می‌طلبد. با در نظر داشتن این مقدمه، اگر روند رهبری علما و وقایع منتهی به پیروزی انقلاب مشروطه را با روند رهبری امام رحمه‌الله و پیروزی انقلاب اسلامی مقایسه کنیم می‌توان به چند نکته‌ی مهم اشاره کرد:
 
                          مراسم امضای فرمان مشروطیت
1. انقلاب مشروطیت و حرکت ملت در آن زمان، انقلابی علیه مظالم استبداد محسوب می‌شد که ماهیت آن تغییر رژیم نبود. در واقع به نوعی تحدید استبداد با تمسک به تشکیل مجلس و قانون‌گرایی بود. در حالی‌که امام رحمه‌الله قائل به این بودند که نظام سلطه باید به طور کامل از میان برود و حکومت صددرصد اسلامی حاکم شود. ضمن این‌که حاکمیت از آن قانون خدا و تحقق آرمان‌های اسلام است.
لحظه‌شناسی | مشروطه

2. ابهام در ایدئولوژی در ماجرای مشروطه موجب شد تا در میانه‌های راه، امر بر مردم مشتبه گردد. در واقع در انقلاب مشروطه دو جریان اسلامی داشتیم؛ یک جریان -مانند آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی- معتقد بود که ما می‌توانیم قوانینی داشته باشیم که تعارض با دین نداشته باشد. یک جریان هم مانند آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری تأکید داشت که باید این نضهت و انقلاب، قوانینش را از قرآن و منابع اصیل اسلامی الهام بگیرد نه این‌که با آن‌ها تعارض نداشته باشد. این دو نگاه، اگرچه هر دو جهت اسلامی و دینی داشت ولی موجبات سردرگمی توده‌های مردم و سوءاستفاده‌ی دشمنان را فراهم نمود.

اما امام با سرلوحه قرار دادن تجربه‌ی مشروطه و تجربه‌ی نهضت ملی شدن نفت و با نظریه‌پردازی در حوزه‌ی حکومت اسلامی، به صراحت بر حضور ولی فقیه در رأس حکومت و تدوین قوانین بر اساس مبانی اصیل قرآنی و روایی توسط خبرگان دین و روحانیت تأکید کرد و به نوعی نهضت را صددرصد اسلامی کرد. چنین نظریه‌ای اگرچه شاید غایت آمال مراجع و روحانیون عصر مشروطه بود، اما در آن زمان مطرح نگردید. در واقع ایدئولوژی و استراتژی امام رحمه‌الله که همان نظریه‌ی «ولایت فقیه» است، از بطن مکتب بیرون کشیده شده بود و همچون مشروطه یک الگوی اقتباسی نبود.

3. امام رحمه‌الله به هیچ‌وجه وارد مصالحه و تسامح با گروه‌ها و احزاب نشد. حتی در جریان دیداری که آقای مهندس بازرگان و دکتر سنجابی با ایشان در پاریس داشتند، امام رحمه‌الله فرموده بودند این‌ها اول باید حکومت سلطنتی را نفی بکنند و انقلاب اسلامی را ملی بدانند بعد بیایند و صحبت کنند. در همان زمان سردمداران جریان کمونیسم‌ و توده‌ای‌ها هم خیلی تلاش کردند تا با امام رحمه‌الله ارتباط و مذاکره برقرار کنند ولی ایشان حاضر به این امر نشد. ایشان حتی در اولین مصاحبه‌ی خود با لوموند فرمودند: «من به پیروان‌ام گفته‌ام که به هیچ وجه با کمونیست‌ها همکاری نکنید». یعنی نه با چپ حاضر به مصالحه شد و نه با راست. این صراحت، صداقت و سیاست امام رحمه‌الله بود که تا پایان هم اصالت را به گروه‌ها و جریانات ندادند. ایشان آزادی فعالیت احزاب، گروه‌ها و سازمان‌ها را در چهارچوب قانون اساسی پذیرفتند ولی همواره تأکید کردند که امکان و زمینه‌های خیانت را به آن‌ها نمی‌دهیم.
 
4. حس دشمن‌شناسی امام خمینی رحمه‌الله برخلاف بسیاری از علمای عصر مشروطه در سطح بسیار بالایی قرار داشت. ایشان از همان ابتدا تأکید کرد که آمریکا ام‌ّالفساد است و هرچه گذشت این مسأله بر همگان آشکارتر شد. جیمز بیل در کتاب «شیر و عقاب» تعبیر جالبی به کار می‌برد. او می‌گوید: وقتی آیت‌الله خمینی می‌گوید آمریکا شیطان بزرگ است یعنی در آمریکا ایدئولوژی شیطانی حاکم است و در ایران ایدئولوژی الهی. موضوع دشمن‌شناسی، خاصه شناخت دشمن اصلی یکی از مهم‌ترین شاخص‌های امام راحل بود.

5. دقت امام رحمه‌الله در شناخت معاند، مخالف و منتقد استثنایی بود. اگر کسی در نقد نظام فعالیت می‌کرد، تا زمانی‌که دست به توطئه نمی‌زد، امام رحمه‌الله با او کاری نداشت. اما در مقابل معاندین و توطئه‌گران به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد. در مورد اصول اصیل اسلام و انقلاب به هیچ‌وجه با کسی رودربایستی نداشت و اگر احیاناً فردی یا جریانی پیدا می‌شد که از موارد ذکر شده تخطی می‌کرد امام رحمه‌الله به سختی با او مقابله می‌کرد. این مقوله‌ای بود که ما در مشروطه به جز موارد معدودی چندان اثری از آن نمی‌بینیم.

      
<      1   2   3   4      >