حضرت آیتالله خامنهای در پیامی، درگذشت مرحوم مغفور آقای حاج محمود مرتضائیفر را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
بسمه تعالی
درگذشت مرحوم مغفور آقای حاج محمود مرتضائیفر را که از یاران صمیمی انقلاب و خدمتگزار با وفای نماز جمعهی تهران بودند به بازماندگان و دوستان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و غفران الهی را برای آن مرحوم مسئلت میکنم.

دیدار اردیبهشتی و اخوانی دفاتر با آقا با سلام و تشکر محسن مؤمنی شروع شد. او از طرف خانوادهی مرحوم فردی هم مأمور به تشکر از آقا برای پیام تسلیت ایشان بود. پس از سلام و تشکر، فیلمی کوتاه پخش شد که یکجور گزارش کار مصوّر و موجز از فعالیتهای این دو دفتر بود. رهبر انقلاب فیلم را بهدقت همراه با بقیه نگاه کردند. حاضران در جلسه حدود 30 نفر میشدند که اعضای این دو دفتر و البته معاونان و مدیران حوزه بودند. یک سمت رهبر انقلاب، آقایان سرهنگی و بهبودی و کمری و محسن مؤمنی نشسته بودند، سمت دیگر هم حاجآقای خاموشی و آقای حمزهزاده.

از فیلم اگر قرار بود فقط یک جمله را انتخاب کنم، همین جملهی سرهنگی را انتخاب میکردم که: «چیزی که نوشته نشود، انگار اصلاً وجود نداشته.» بعد از فیلم، باز هم محسن مؤمنی رشتهی کلام را به دست گرفت که: «مهمترین موضوع حوزهی هنری، انقلاب اسلامی است؛ انقلاب اسلامی نهفقط به عنوان اتفاقی در ظرف زمان، بلکه در حوزهی مفهوم و گفتمان.»

مؤمنی تأکید کرد که با همکارانش تلاش میکنند چهرهی «آدم اهل این انقلاب» را ترسیم کنند. مؤمنی به انتقاداتی اشاره کرد که به ادب و هنر انقلاب میشود و گفت با تمام این انتقادات، با طیّ مسیری پر پیچ و خم، سبک هنر انقلاب دیگر دارای شأن غیر قابل انکار شده است و نمونهاش جریان شعر انقلاب است. اهمیت این شأن و سبک هم در امیدوارشدن هنرمندانِ وابسته و دلبسته به انقلاب است، چرا که در دورههایی حتی مسئولان درجهیک فرهنگ کشور هم نظرشان این بود که جنگ و انقلاب دیگر تمام شده و ادب و هنری هم ندارد و قائل به تعطیلی این دفاتر بودند. امروز اما میبینیم با وجود افت نسبی رونق نمایشگاه کتاب و عدم رضایت عمومی ناشران از استقبال مردم، غرفهی حوزهی هنری از رشد فروش تیراژی و ریالی برخوردار باشد که باعث امیدواری است.

مؤمنی صحبتش را کوتاه کرد و جلسه را به سرهنگی سپرد. آقای سرهنگی سلامی ساده کرد و بیحاشیه رفت سر اصل مطلب: «به خاطر همهی محبتهایی که به دفتر و حوزه هنری دارید، تشکر میکنم. شما از گذشتهی دفتر خبر دارید. جسارت میکنم و چند کلمه دربارهی امروز دفتر و فردای خودمان میگویم. ما امروز روزهای خوبی داریم. شاید در 25 سال گذشته هیچوقت دست ما اینقدر از خاطرات پر نبود. هم نگاه جامعهی خودمان به سمت این ادبیات و خاطرات چرخیده و هم نگاه بینالمللی. فرهنگ هم از راه تجارت و مهاجرت از مرزها عبور میکند و هم از طریق جنگ و طریق جنگ، یک بخشش همین محصولات است و خاطرات. امروز حال خوبی داریم، ولی باید جای خوشحالی به فکر فردا باشیم.»
سرهنگی ادامه داد که: با دانش و تجربهای که در این 25 سال انباشته شده، هر دو ادبیات مقاوت و انقلاب باید راه خودشان را به سمت قسمتهای پژوهشیتر باز کنند. دفترها هم صاحباثر هستند و هم صاحبنظر. دوستانِ هر دو دفتر برای ورود به مرزهای فکری و اندیشهای برنامههایی دارند که بعضی را انجام دادهاند. حالا دنبال تأسیس سومین دفتر هم هستیم؛ دفتر ادبیات اسارت. داربستش را هم زدهایم تا ببینیم کی از آن بالا میرویم. ما حدود 5 هزار نامه از اسیران عراقی به مسئولان خودمان داریم. همینطور چندین هزار نامه از اسیران خودمان به خانوادههایشان. ارتش هم خیلی خوب با ما همکاری کرده و بهجرأت میتوانم بگویم که قوانین و مقررات حاکم به اردوگاههای آنها از کنوانسیونهای ژنو هم متعالی تر بوده.
سرهنگی هم مثل مؤمنی، کوتاه و مختصر حرفهایش را زد؛ بدون مقدمهی طولانی و تعارف و بدون مؤخرهای شبیه به انشاءهای دوران مدرسه که: پس ما نتیجه میگیریم فلان و بهمان!
اصلا جلسه اخوانی تر از این بود که بخواهد صرف حواشی بشود.

علیرضا کمری نفر بعدی بود. صحبتهایش را دستهبندی کرده بود و کاغذی که دستش گرفته بود، نشان میداد حرفهای بسیاری دارد. نخست اشارهای کرد به سابقهی شکلگیری دفتر و انتخاب اسم توسط آقای بهبودی برای آن و درآمدن دفتر ادبیات انقلاب از دل دفتر ادبیات مقاوت و بعدتر، درستشدن نام و نهادی به نام مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری. او توضیح داد در انتخاب همین نام هم معلوم میشود که کار دفاتر کمی رویّهی پژوهشیتر گرفته سمتوسوی تا در کنار تولید متن، امر فکر کردن و پژوهش هم محل توجه باشد.
آقای کمری تأکید کرد که جنگ را باید اندیشید و مطالعه کرد؛ کاری که از نیمهی دوم سال 1367 آغاز شد. کارهای دفتر را هم دستهبندی کرد: اول تصحیح متنهای بازمانده از اهل جنگ، دوم نقد و بررسی آثار موجود، سوم توجه و اهمیتدادن به دانش اطلاعرسانی، کتابشناسی و کتابداری که نهایتاً منجر به تأسیس کتابخانه تخصصی جنگ شده، چهارم مرجعپژوهی در آثار جنگ.
آقای کمری ادعا کرد که دفتر ادبیات مقاوت و پایداری گرانیگاهی شده برای اهل پژوهش در حوزهی جنگ. تازه همهی این حرفها شد مقدمهی او برای رسیدن به حرفهای اصلیتر که مؤمنی تذکر داد بحث را جمع کند. کمری هم تیتروار نکاتی را گفت؛ از جمله اینکه: تجربهی جنگ سزاوار این است که بیشتر از حوزهی ادبیات مورد توجه قرار بگیرد و بیش از ادبیات ظرفیت دارد. او تأکید کرد که زمینههای مختلف علوم انسانی باید جنگ و تجربههایش را مورد توجه قرار دهد.
نکتهی بعدیِ آقای کمری، تعدد نهادهای مختلف در مورد جنگ بود که پراکنده و غیر مرتبط هستند و احتیاج دارند به مرکزیتی برای متمرکزکردن و هماهنگکردن آنها. آخر سر هم تأکید کرد که تحقیق و پژوهش با تعارف به جایی نمیرسد و از آقا خواست که جلسات شبانهی گپ و نشست -که 17-18 سال پیش دایر بود- دوباره احیا شود تا آنها بتوانند در زمانی موسّع دربارهی همهی مسائل با ایشان به جمعبندی برسند.
رهبر انقلاب موافقتشان را با برگزاری آن جلسات اعلام کردند و به مسئولین دفتر تذکر دادند که برنامهریزی شود.

خانم جمشیدی بعد از آقای کمری صحبت کرد: جنگ آزمایشگاه علوم انسانی است. ما باید یاد بگیریم چطور از جنگ سؤال کنیم که علم از آن دربیاید. این برای ما یک امر وجدانشده است که جنگ سرمنشأ علوم بسیاری است. خانم جمشیدی هم کوتاه و مؤثر صحبت کرد. کلمات در بهترین شکل ممکن در خدمت انتقال مفاهیم به کار میرفت و این نشان از ادیب بودن جمع داشت.

بعد از جمشیدی، خانم سیدهاعظم حسینی صحبت کرد. سلام خانوادههای شهدا و ایثارگران را رساند و گفت خیلی تلاش میکند که سُرور و ابتهاجش را از این دیدار کنترل کند. سیده اعظم حسینی پدیدآورندهی کتاب «دا» است؛ کتابی که به همت او کتاب شده. او هم نکاتش را کوتاه و دستهبندی ارائه کرد: عدم به رسمیت شناختن حقوق مؤلفان و پدیدآورندگان حوزهی جنگ، در دسترس نبودن اسناد و مدارک جنگ که یا در اختیار مراکز نظامی است یا در اختیار کسانی که با آن به مثابه کالای تجاری رفتار میکنند، بیرغبتی و کمحوصلگی کسانی که در صحنههای جنگ حضور داشتهاند و به خاطر عدم درک صحیح از اهمیت موضوع، در بازگویی آن نمیکوشند. خانم حسینی از گفتن بقیهی حرفهایش امتناع کرد تا نوبت به بقیه هم برسد.

بعد از خانم حسینی، آقای بهبودی رشتهی کلام را به دست گرفت. بعد از سلام، از اتفاقات نهضت مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت و نهضت 15 خرداد به عنوان مهمترین وقایع انقلابی معاصر یاد کرد که اولی با کودتای 3 اسفند 1299 کارش تمام شد، دومی با کودتای 28 مرداد 1322 نافرجام ماند و نهضت بهظاهر ناکام 15 خرداد هم به سرانجام 22 بهمن 57 رسید. هر سه این نهضتها قابل بررسی است و از حیث تفاوت قابل مقایسه.
آقای بهبودی ادامه داد که: «امسال در 50اُمین سالگرد 15 خرداد هستیم. به مناسبت اظهار نگرانیای که سال پیش دربارهی این حوزه فرموده بودید، نکاتی را به عرض میرسانم. وقتی انقلاب پیروز شد، در نقطهی صفر بودیم و شاید مبهوت از سرعت اتفاقات. یکدفعه دور و اطرافمان پر شد از آثار ترجمهای که بیشترشان خاطرات سفرای داخل ایران بود و البته بعضی هم مال محققین دانشگاهی خارجی. دههی 60 به همین منوال گذشت، ولی در دههی 70 کمی اوضاع عوض شد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و ... به وجود آمدند و با رشد و بلوغ محققین و پژوهشگران در پایان دههی 70 توازنی بین آثار داخلی و خارجی برقرار شد. دههی 80 دورهی چربش آثار داخلی نسبت به آثار خارجی بود. اسناد منتشر شد. منابع کافی و وافی برای نگارش تاریخ وجود دارد. الان دست ما برای این کار دست بالاست. بین مؤسسات مختلف رقابت درگرفته برای انتشار کتاب که خیلی خوب است. تاریخهای محلی انقلاب در حال نگارش است. الان انقلاب اسلامی حیثیت ملی ما شده است، چون اتفاقات آن دوره در سیستان و هرمزگان و مازندران و کردستان همه شبیه هم است.
ما کار بسیار سختی پیش رو داشتیم، یک سرِ این انقلاب در آسمان بود و یک سرش در زمین. زبان آکادمیک نمیفهمید که "انقلاب ما انفجار نور بود" یعنی چه و ما باید با او با زبان علمیتر صحبت میکردیم. با توجه به جمیع جهات، موقعیت امروز ما از دیروز خیلی بهتر است و فردا خیلی بهتر از امروز خواهد بود.»
صحبتهای آقای بهبودی که تمام شد، آقا پرسیدند من چه اظهار نگرانیای کرده بودم؟ بهبودی گفت: در مقایسه با ادبیات جنگ، شما برای ادبیات انقلاب کمی نگران بودید. رهبر انقلاب با خنده گفتند: اگر نگرانیای هم بوده برای کارهای شما نبوده، چون همین مقداری هم که دارد کار میشود، کار شماست.

نوبت به آقای فخرزاده رسید؛ مسئول واحد تاریخ شفاهی. توضیح داد که در سال 1372 کار را شروع کردهاند و سه برنامه را پیگیری کردهاند؛ اول ثبت خاطرات افراد مختلف که حدود 6500 ساعت مصاحبه با 905 نفر شده است. دوم انتشار 35 کتاب از همین مصاحبهها و سوم ساماندهی و مدیریت اطلاعات جمع آوریشده برای ارائه به محققان: «اوایل خاطرات را فردمحور جمعآوری میکردیم و بعدتر موضوعمحور شدیم؛ مثل 15 خرداد، تسخیر لانهی جاسوسی، جنبشهای دانشجویی داخل و خارج از کشور. اولین نتیجهاش کتاب جنبش دانشجویان تبریز شد و ماجراهای نوفللوشاتو در حضور 4ماههی امام خمینی.»

بعد از آن نوبت محسن کاظمی شد. آقای کاظمی اگر فقط با کتاب خاطرات عزتشاهی هم شناخته شود، به نظرم بسیار پرارج و قرب باید باشد. او هم دربارهی تاریخ شفاهی صحبت کرد که وجه غالب تاریخ امروز است هم در ایران و هم در دنیا: «تاریخ شفاهی در دنیا هم مدیون جنگ است. بعد از جنگ جهانی دوم در دانشگاه کلمبیا جریانی راه افتاد برای ثبت خاطرات جنگ. در ایران هم همین طور است، با این تفاوت که هیچوقت دانشگاهها وارد این عرصه نشدند و نهادها و سازمانهای انقلابیتر بار این کار را به دوش گرفتند. با این حال، وضع تاریخ شفاهی ما باید از این بهتر شود. مثلاً فقط دو ساعت از مرحوم مرتضاییفر مصاحبه وجود دارد که این یک ضایعه است. ضد انقلاب و اپوزیسیون بیکار نیستند. آنها که عرصهی سیاسی را بهکل باختهاند، حاضر نیستند عرصهی تاریخ را هم ببازند. از طرفی چون دستشان خالی است، با دروغ مشغول تاریخسازی و تسویهحسابهای گروهی و لااقل پاسخدادن به شبهات هستند.
تاریخ شفاهی در دنیا در دانشگاهها متمرکز است. الان از محدودهی جغرافیای کشورها هم خارج شده و منطقهای شده است؛ مثلاً تاریخ شفاهی منطقهی آمریکای لاتین. پروژههای این دانشگاهها هم با ثبت تاریخ شفاهی همان دانشگاهها شروع میشود. در ایران فقط دانشگاه اصفهان به همت دکتر نورایی کارهایی کرده و کلّاً دانشگاهها نسبت به این موضوع بیمهر بودهاند. ما هم انجمنی هیأتی و اخوانی به نام انجمن تاریخ شفاهی در حوزه راهانداختهایم که به دلیل بروکراسی پیچیده، ثبت هم نشده. کارهایی هم انجام دادهایم و نشستهایی هم برگزار شده که خبر بعضی از آنها بینالمللی شده است. حتی گروهی از کسانی که در آمریکا کار تاریخ شفاهی میکردند، با دیدن کارهای ما تعجب کردند و گفتند با اینکه شما 30 سال از ما دیرتر شروع کردهاید، ولی عقبتر از ما نیستید.» آخر صحبت هم درخواست کرد که «شفاهیکارها» دیداری با ایشان داشته باشند.

آخرین نفر هم دکتر غنییاری بود که دربارهی دانشنامهی سیاسی زندانهای دورهی پهلوی توضیح داد و اینکه این دانشنامه مبتنی بر تاریخ شفاهی است و به سرانجام رسیده. همینطور دانشنامهی قیام 15 خرداد که تازه شروع شده است.

جلسه که رسید به اینجا، همهی توجهها جلب شد به رهبر انقلاب؛ جلسهی سادهای که روی صندلیهایی ساده در سالنی ساده برگزار میشد و پذیراییاش هم چای و آب و شیرینی خشک ساده بود.
آقا بسمالله گفتند و شروع کردند: «خیلی جلسهی پرفایدهای بود برای من و خیلی استفاده کردم. این را هم بدانید اگر امر دایر باشد به اختیار شخصی خودم که جلسه با امثال شما داشته باشم یا جلسهی سیاسی و اقتصادی و ... حتماً اولویت اول و دوم و سومم جلسه با شماها خواهد بود.»
شنیدن این جمله روی صورت همهی حاضران لبخند کاشت. شاید هم از گرایشهای رهبر انقلاب به حوزهی فرهنگ همین انتظار هم میرفت. آقا ادامه دادند که: «وقتی شما با کمترین و بهترین کلمات، معانی و مفاهیم عمیق را منتقل میکنید، از عمق جان لذت میبرم. گزارش دفتر خودمان و گزارشی را که آقای مؤمنی فرستاده بودند، صبح مطالعه میکردم. در پایان سجدهی شکر بجا آوردم از این همه اتفاقات خوب.
و اما نکاتی که از بین صحبتهای شما یادداشت کردم و نکاتی که از قبل نوشته بودم؛ من طرفدار تحقیق علمی هستم، ولی نکاتی در کار شما هست که نباید از آن غفلت کرد. مثلاً استدلال قیاسی در کار علمی پذیرفته نیست، ولی در کار خاطره گاهی لازم است. مثلاً گاهی خاطرهای از نظر زمانی و مکانی با اطلاعات صحیحی همخوان نیست، خوب حتماً باید اصلاح شود. مسألهی شما اصلاح متون تاریخی نیست و باید ابتکارات و خلاقیت خودتان را هم به کار ببرید.
مسألهی بعد اینکه کار را به سمت دانشگاه پیش ببرید، ولی شما محدود به دانشگاه نیستید. دلیل اینکه خارجیها کار را بردند داخل دانشگاه، این بوده که نهادهای جهادی و انقلابی مثل حوزهی هنری نداشتند. از امکان دانشگاه استفاده کنید، ولی کار را رها نکنید. خودتان را تقویت کنید و پیش بروید. زبان دانش و خرد را هم حفظ کنید، ولی طبیعت کار ادبی شما با زبان احساس و صمیمیت هم رابطهای دارد. این دو را با هم جمع کنید.
در صحبتها شنیدم در مورد حقوق مؤلف و پدیدآورنده صحبت شد. من به این حقوق اعتقاد دارم. هر چند مواد خام کتاب متعلق به صاحب خاطره است، ولی آنچه آن خاطرات و مواد خام را جذاب و خواندنی و کتاب میکند، تلاش نویسنده است. من وقتی کتابی را که آقای بهبودی زحمت کشیده و دربارهی حقیر نوشته بود خواندم، متوجه شدم خودم حتی با کمک اطرافیان هیچوقت نمیتوانستم چنین کاری را انجام دهم. من از کارِ هنرمندانهی این نویسندگان لذت میبرم، ضمن اینکه خانمها هم زیاد شدهاند بین این نویسندگان. همینجا هم باید از آقای سرهنگی تشکر کنم که دفترشان نیروسازی هم داشته. من موافق حفظ حقوق نویسندگان هستم، ولی در مورد چگونگیاش نظری ندارم.
چیزی فرمودید که ماجرای 15 خرداد را با انقلابها و نهضتهای داخلی مقایسه کنید، این البته کار خوبی است، ولی قیاس با انقلابهای خارجی را هم مد نظر داشته باشید. در مورد مشروطه و ملیشدن صنعت نفت هم رمان و تاریخ زیاد است، ولی ما دربارهی انقلاب اسلامی هنوز کم اثر داریم و باید بیشتر کار کرد.
دو نکتهی اساسی دربارهی حوزهی هنری و دفتر ادبیات انقلاب هست. اول اینکه شما ظرفیت برآمده از انقلاب را مورد توجه قرار دادید در برابر جمعی که انقلاب را بایکوت کردند. روشنفکرانی که اهل ادبیات و شعر و ... بودند، در تصمیمی نگفته و ننوشته بنا گذاشتند انقلاب و بعد جنگ را ندیده و مکتوم بگذارند. کارهای شما یک ادعانامهی تاریخی است در برابر سکوت آنها. جریانهای معاند با کارهای شما باید به تاریخ جواب بدهند. اینها میخواستند نگویند تا اینجور به چشم بیاید که انگار اصلاً اتفاقی نیفتاده.
نکتهی دوم هم این است که شما توانستید با این کارِ طولانی و مستمر یک حرکت عظیم فرهنگی در مملکت راهبیندازید. شما با این کارها کشور را از کارهای وارداتی در حوزهی جنگ و انقلاب مستغنی کردید. تولید محتوا کردید؛ برعکس جریان روشنفکری که همهی کارهایش مبتنی بر ترجمه است، حتی وقتی تاریخ ایران مینویسند. این سنت غلط را شما به هم زدید.
چیز دیگری که در چشم من اهمیت دارد و آن را تحسین میکنم، این است که در کار پایداری کردید. گاهی کسی کار خوبی را شروع میکند، ولی رنگ و بوی کارهای دیگر جذبش میکند. در قرآن هم مکرر دربارهی ثبات و استقرار توصیه شده است. باز هم توصیه میکنم همهی عمرتان را بگذارید برای این کار، هم در جریان فرهنگی جامعه مؤثر است و هم آخرت دارد.
به مسألهی نشر و توزیع کارهایتان اهمیت بدهید. نمایشگاه کتاب چند روز است. باید کاری کنید همیشه استقبال از آثارتان وجود داشته باشد. باید فضا را پرکنید. اصلاً یک قرارگاهی برای نشر و توزیع درست کنید. زمینه هم زیاد دارید؛ این همه جوان بسیجی، این همه دانشآموزان خوب، حلقههای مستعد، حوزههای علمیه، این مخاطبین بالقوه را دریابید. من غصهام میشود که میگویند تیراژ دو-سه هزار جلدی. چاپها باید برسد به سی-چهل هزار جلد. امیدوارم به تیراژ میلیونی در چاپ و تیراژ برسید.
مسألهی ترجمه هم مهم است. کتابهای شما اگر ترجمه شود، خیلی مخاطب بینالمللی دارد. یکی از عواملی که فرهنگ و سبک زندگی غربی در کشور ما حضور دارد، ترجمهی آثار آنهاست که همهاش علمی هم نبوده؛ رمان، نمایشنامه، سفرنامه و ... هم بوده. جریان ترجمه را برگردانید به سمت بیرون از مرزها.
مسألهی فوریتها را هم جدی بگیرید. کار شما قوامش به آدمهاست. آدمها هم در معرض مرگ و میر و فراموشی هستند. مطالب را جمع کنید از آدمها؛ هرچند بعداً تنظیم کنید.
مطالعات تطبیقی و مقایسهای را بین جنگ خودمان و دیگران انجام بدهید. از کارهای خوب و آدمهای خوبتان هم در مراسمهایی تجلیل کنید. چند سال پیش جلسهی شب خاطرهای با همین شماها داشتم. بعد از آن در کتابخانهام با یکی از شاعران بزرگ جلسهای داشتم. در آن جلسه آن شاعر گفت شعری بخوانم. گفتم من شاعر نیستم که شعر بخوانم، ولی اگر بودم در وصف کسانی که در این شب خاطره شرکت کردند، قصیده میگفتم.»

آقا رسیده بودند به آخر صحبتها. وقت اذان هم نزدیک بود. جلسهی مفید و پرمطلب و کمحاشیه با بلندشدن آقا از روی صندلیشان رو به اتمام بود. یکی دو نفر برای ایشان نامه و کاغذ بردند. دور رهبر انقلاب پر شد. کسی هجوم نیاورد. همه به رسم ادب و برای خداحافظی جلو آمدند. کاظمی گفت: رتبهی ما در تاریخ شفاهی آسیا دوم است. آقا بیدرنگ جواب دادند: در دنیا باید اول باشید. یک نفر از لزوم وجود کتابخانههای تخصصی گفت. آقا جواب دادند شما حوزهی هنری و سازمان تبلیغات هستید، شما باید کاری کنید؛ «إذا عَلِمتَ فَاعمَل». وقتی میدانید کاری خوب و درست است، اقدام کنید.
بالأخره دقایقی مانده به اذان جلسه تمام شد و آقا رفتند. جمع خندان با هم خوشوبش میکردند. بعضی که عجله داشتند، رفتند و بقیه ماندند و نماز خواندند و نهار میهمان لوبیاپلوی بیت رهبری بودند.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار دست اندرکاران دفاتر ادبیات و هنر مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، ایجاد یک حرکت عظیم، الهام بخش و برانگیزاننده در زمینه ادبیات مقاومت و انقلاب اسلامی و همچنین جلوگیری از به ثمر نشستن خواست برخی جریان های معاند انقلاب اسلامی در جهت انزوای مفاهیم و حقایق انقلاب اسلامی را دو ویژگی مهم و شاخص در فعالیت های حوزه هنری خواندند و تأکید کردند: این حرکت پیشرو و موثر، کشور را از ادبیات وارداتی بی نیاز کرد.
حضرت آیتالله خامنهای، با اشاره به برخی تلاش های جریان موسوم به روشنفکری برای وارونه سازی، پنهان سازی و مکتوم نگه داشتن حماسه بزرگ و با شکوه انقلاب اسلامی و مسائل مربوط به آن خاطرنشان کردند: تبیین ظرفیت عظیم معرفتی و معنوی برآمده از انقلاب اسلامی از سوی هنرمندان متعهد، رویه و سنت غلط موجود در آثار روشنفکران و اکتفا به آثار ترجمه ای را تغییر داد و به استغنای در تولیدات و ارائه محصولات بسیار با ارزش و فاخر در زمینه های گوناگون ادبی و هنری منجر شد.
ایشان همچنین با تأکید بر ضرورت تقویت بخش پژوهشی در حوزه ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی افزودند: البته این مسئله به معنای منحصر شدن در روشهای تحقیق غربی نیست، بلکه باید در عین استفاده از این روشها، ابتکارات خردمندانه و هوشمندانه ای نیز بخرج داد.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به اهمیت سبک «تاریخ شفاهی» در تدوین آثار ادبی بخش مقاومت و انقلاب اسلامی، مسأله ی توجه به حقوق نویسندگان و تهیه کنندگان آثار تولید شده در این عرصه را نیز یادآور شدند و افزودند: نقش تدوین کنندگان آثار در کنار راویان مطالب همچون پرداخت هنرمندانه ای است که اثر هنری را شکل می دهد، به همین دلیل توجه به پدید آورندگان این قبیل آثار هنری، می بایست مورد توجه جدی قرار گیرد.
ایشان ضرورت بررسی های تطبیقی درخصوص دفاع مقدس و سایر جنگ های معاصر و همچنین مقایسه بین انقلاب های بزرگ دنیا و انقلاب اسلامی ایران را نیز مورد تأکید قرار دادند و خاطرنشان کردند: انقلاب اسلامی در مقایسه با سایر انقلاب های بزرگ دنیا از عمق، قوت و کارآمدی بیشتری برخوردار است اما در عین حال بر خلاف سایر انقلاب های بزرگ آن طور که باید به آن پرداخته نشده و لازم است در تدوین کتب تاریخی، رمان و اَمثال آن کارهای بیشتری صورت پذیرد.
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه نیز چند نکته مهم را خطاب به دست اندرکاران دفاتر ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری یادآور شدند.
«برنامه ریزی برای انتشار آثار مکتوب خوب تولید شده در قالب سایر محصولات هنری»، «توزیع فراگیر و روشمند محصولات تولید شده»، «لزوم ترجمه آثار فاخر ادبیات مقاومت و انقلاب به زبانهای خارجی»، «وارد کردن ادبیات مقاومت و انقلاب به فضاهای دانشگاهی»، «ضرورت تجلیل از آثار با ارزش و عناصر برجسته ی فعال در حوزه ادبیات مقاومت و انقلاب اسلامی» از نکاتی بود که حضرت آیتالله خامنهای در این جلسه مورد تأکید قرار دادند.
در ابتدای این دیدار، تعدادی از اعضای دست اندرکار دفتر ادبیات مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی به طرح دیدگاههای خود پرداختند.


1. تدام ثبات نیرو: حضور ثابت آقایان سرهنگی و بهبودی و دیگر دوستان باعث شده که علاوه بر ثبات، اینجا به عنوان پایگاه هم شناخته شود.
2. داشتن روحیهی جهادی: شما هر وقت برای انجام کاری وارد دفتر ادبیات میشوید، درگیر بروکراسی نمیشوید و میتوانید مستقیم با مدیران دفتر ارتباط برقرار کنید.
3. کارشناسبودن مدیران: خود آقایان سرهنگی، بهبودی و دیگر دوستان، علاوهبر مدیریت، کارشناس هم هستند، اثر هم تولید کردهاند و تولید میکنند. یعنی صرفاً مدیریت نمیکنند و در کارها هم سهیم هستند. به همین دلیل اگر نویسندهای به دفتر میآید و کتابش در آنجا مورد نقد و کارشناسی قرار میگیرد، کاملاً قبول میکند. یعنی در این فرآیند چیزهایی به دانشش و به تجاربش اضافه میشود.
آقای سرهنگی یک اعتقادی دارد و میگوید ما مثل کسانی هستیم که کشتیگیرها یا بوکسورها را در وقت استراحت باد میزنند. لذا آدمها با قوارههای گوناگون -از نویسندگان قدر و خیلی مشهور گرفته تا جوانانی که تازه وارد این حوزه شدهاند- وقتی میآیند، احساس میکنند این مجموعه مثل یک مسجد است. در مسجد شما برای امام جماعت نماز نمیخوانید، بلکه برای خدا نماز میخوانید. اینجا هم اگر یک نفر وارد دفتر ادبیات انقلاب و جنگ شود، همین موضوع را احساس میکند.

4. عدم نگاه انحصارطلبی: خیلی از کسانی که در این دو حوزه و مثلاً بخش تاریخ شفاهی کار میکنند، آنجا را به عنوان مرکز میشناسند. نهادها، اساتید دانشگاه و کسانی که در بخش تاریخ شفاهی کار میکنند، خیلی راحت میتوانند از امکانات و از نیروهای حوزه برای برگزاری کارگاههای آموزشی استفاده کنند. این اشخاص و نهادها میآیند و نیازهایشان را مطرح میکنند و حتی ساعتها کارگاه میگیرند و استفاده میکنند.

1. پایبندی به فرایند تولید: تولیدِ یک اثر، فرآیندی شامل جمعآوری اطلاعات، تحقیق پیرامون مطالب و تنظیم و تدوین را میطلبد که زمانبری خاص خود را دارد. مثلاً برای پخت نان، آمادهسازی خمیر یک فرآیندی دارد تا بهاصطلاح وَربیاید و آمادهی پخت شود. اما اگر این فرایند به دلیل زمانبری طی نشود، موادی به خمیر اضافه میکنند تا تخمیر را سریعتر کند که باعث آسیبهایی برای انسان میشود. اگر فرایند آمادهسازی کتابی مثل دا، هفت سال طول میکشد، دلیلش این است که فرآیند طبیعی خود را بگذراند.
2. اتقان: به دلیل اینکه محقق در جمعآوری اطلاعات با حافظهی انسانی سر و کار دارد، باید آن را با مصاحبههای دیگر و استفاده از اشخاص و منابع دیگر تکمیل شود. مثلاً اگر راوی راجع به یک تانک یا یک عملیات حرف میزند، لازم است راجع به آن تانک یا آن عملیات به کارشناسان مربوطه مراجعه کند و کتابهایی را راجع به آن بخواند تا بهتدریج جزئیات آن را استخراج کند و با تمام وجودش آن مسأله را بفهمد. بنابراین ابتدا خود نویسنده باید این خاطره را فهم کند و اگر جایی از آن ابهام یا تضادی وجود دارد و با منابع دیگر نمیخواند، اینها را به عنوان سؤال در مصاحبههای تکمیلی دنبال کند تا به یک اتقان کاری برسد.
از وقتی دفتر ادبیات انقلاب در سال 1372 شروع به کار کرد، تا امروز که 20 سال از عمر آن میگذرد، تنها 35 جلد کتاب چاپ کرده است. در صورتی که اگر ما میخواستیم، شاید میشد هر سال 50 کتاب چاپ کنیم. اما مهم برای ما این است که یک اثر نپخته آماده نشده است. یعنی گزینش و انتخاب برای ما خیلی هزینه و زحمت دارد که این را سازمان و حوزه تحمل میکند.
3. اقناع مخاطب: برای بسیاری از کتابها مصاحبه صورت گرفته، تدوین شده، هزینه شده، اما بعد از پایان کار، چون قابلیت انتشار نداشته، به مرحلهی چاپ نرسیده است. بالاخره مردم فرصت بسیار محدودی دارند و نیز درآمد آنها هم آنچنان نیست که بتوانند کتابهای زیادی بخرند. با توجه به این ملاحظات، اثری که تولید میشود، باید مخاطب را اقناع و راضی کند و اگر بنا باشد مخاطب راضی باشد، ما باید به خودمان فشار بیاوریم و به خودمان زحمت بدهیم.

4. استفاده از ظرفیتهای ناشناختهی جنگ: وقتی داستان یک رزمنده سادهی بسیجی روایت میشود، خواننده با او همزادپنداری میکند. مثلاً خیلی از مردم به دکتر بودن شهید چمران توجه ندارند، بلکه به چمران بودنش و به شخصیت مردمیاش توجه دارند. نکتهی دیگر اینکه بچهها وقتی فرمانده میشدند، در کلیات عملیاتها وارد میشدند، اما وقتی به جزئیاتش وارد میشدیم، خود این فرماندهها میگفتند بروید با بسیجیها صحبت کنید. چون در جزئیات عملیات، اینها درگیر بودند. وقتی با آدمهای مختلفی از قبیل بیسیمچی، تدارکاتچی، اطلاعاتی و از زوایای مختلف گفتوگو میکنیم، راحت وارد جزئیات میشویم. وقتی از جزئیات معمولی گرسنگیها و تیرخوردنها میگویند، این موضوعات برای مردم شیرینی و جذابیت دارد و آنها با آن اثر ارتباط برقرار میکنند و این ارتباط باعث میشود که همذاتپنداری پیش بیاید.
5. فضاسازی داستانی: بسیاری از حوادث و وقایع جنگ جذاب و زیبا بودهاند، اما نکتهی مهم در تدوین یک کتاب این است که آن کسانی که در دل حادثه بودهاند و جلوههای زیبایی را از این حوادث دیدهاند، شاید برایشان عادی باشد. این محقق و مصاحبهگر است که با دقت در جزئیات میتواند فضای خاطره و فضای حادثه را به مخاطب منتقل کند. ژانر خاطره به ژانر داستان نزدیک است، چون آن ویژگیها و احساساتی که در داستان وجود دارد، در خاطره هم موجود است.
این مهم است که محقق چگونه جزئیات را از صاحب خاطره بگیرد و این جزئیات بتواند فضا را برای مخاطب شکل بدهد. در واقع فرایند تدوین کتاب بسیار مؤثر است و بسیاری از نویسندگانی که در دفتر هستند، با موضوع و مبانی داستان آشنایی دارند و هنگام مصاحبه و دریافت اطلاعات، سعی میکنند ریزهکاریهایی را که میتواند فضای خاطره ترسیم و تلطیف کند، دریافت کنند.

حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مىباشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مىشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت مىکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مىکند و مىپرسد که این شخص کیست؟ به او مىگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مىخواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مىپرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مىآمد، از او پاسخ مىخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مىآمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مىنمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مىکند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بىریایى از ما طرفدارى مىکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمىکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمىگذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مىگیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مىکند.»
فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)
امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مىنویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مىنموده و از کلام خدا شاهد مىآورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»
علم بی نهایت
اول، علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فى ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.
در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانشتر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را مىدیدم که در نزد او چون شاگردى مىکرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد مىنویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین.من حکم بن عتیبة را با آن آوازهاى که در میان پیروانش داشت مىدیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزى در تذکرة الخواص، مىنویسد: عطاء مىگفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایىاش نسبت به دانشمندى دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرندهاى ناتوان بود.ابن جوزى مىگوید: «منظور وى از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مىآمد» .
این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کردهاند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مىکند.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.
شیخ مفید مىنویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیارى دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهرهمند گشتهاند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مىکردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مىآوردند.
گفتار آن حضرت درباره توحید
بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهاى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمىکنم.اعرابى پرسید: چگونه او را دیدهاى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را مىبینند.با حواس به درک نمىآید و با مردمان قیاس نمىشود.با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمىدارد.او خداوندى است که جز او معبودى نیست.اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش
شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مىگفت: گمان نمىکردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم مىبود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هیکلمند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مىکند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مىریخت با گشادهرویى جوابم گفت.به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مىکند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مىکنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقیقت من با این طاعت مىخواهم خود را از تو و از دیگران بىنیاز کنم.بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .
کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کردهاند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىکرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود.امام (ع) نیز بدو پاسخ مىدهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مىخواستم اندرزت گفته باشم...»
بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است.امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد» .
