آیه قرآن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :1
کل بازدید :95665
تعداد کل یاد داشت ها : 335
آخرین بازدید : 103/2/29    ساعت : 8:32 ع
دفاتر ادبیات و هنر مقاومت و ادبیات انقلاب اسلامی حوزه‌ی هنری از جمله نهادهای فرهنگی کشور است که تلاش‌ها و خروجی‌های این دو دفتر، مورد رضایت رهبر انقلاب قرار گرفته است. در دیدار دست‌اندرکاران این دفاتر با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ایشان ضمن تشکر ویژه از آقایان سرهنگی و بهبودی، ویژگی‌های برجسته‌ی این دفاتر را بیان کردند. حجت‌الاسلام‌والمسلمین سعید فخرزاده، مسئول واحد «تاریخ شفاهی حوزه‌ی هنری» دلایل موفقیت این مجموعه را برشمرده است:

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif ویژگی‌های سازمانی
1. تدام ثبات نیرو: حضور ثابت آقایان سرهنگی و بهبودی و دیگر دوستان باعث شده که علاوه بر ثبات، این‌جا به عنوان پایگاه هم شناخته شود.

2. داشتن روحیه‌ی جهادی: شما هر وقت برای انجام کاری وارد دفتر ادبیات می‌شوید، درگیر بروکراسی نمی‌شوید و می‌توانید مستقیم با مدیران دفتر ارتباط برقرار کنید.

3. کارشناس‌بودن مدیران: خود آقایان سرهنگی، بهبودی و دیگر دوستان، علاوه‌بر مدیریت، کارشناس هم هستند، اثر هم تولید کرده‌اند و تولید می‌کنند. یعنی صرفاً مدیریت نمی‌کنند و در کارها هم سهیم هستند. به همین دلیل اگر نویسنده‌ای به دفتر می‌آید و کتابش در آن‌جا مورد نقد و کارشناسی قرار می‌گیرد، کاملاً قبول می‌کند. یعنی در این فرآیند چیزهایی به دانشش و به تجاربش اضافه می‌شود.

آقای سرهنگی یک اعتقادی دارد و می‌‌گوید ما مثل کسانی هستیم که کشتی‌گیرها یا بوکسورها را در وقت استراحت باد می‌زنند. لذا آدم‌ها با قواره‌های گوناگون -از نویسندگان قدر و خیلی مشهور گرفته تا جوانانی که تازه وارد این حوزه شده‌اند- وقتی می‌آیند، احساس می‌کنند این مجموعه مثل یک مسجد است. در مسجد شما برای امام جماعت نماز نمی‌خوانید، بلکه برای خدا نماز می‌خوانید. این‌جا هم اگر یک نفر وارد دفتر ادبیات انقلاب و جنگ ‌شود، همین موضوع را احساس می‌کند.
مردم فرصت بسیار محدودی دارند و نیز درآمد آن‌ها هم آن‌چنان نیست که بتوانند کتاب‌های زیادی بخرند. با توجه به این ملاحظات، اثری که تولید می‌شود، باید مخاطب را اقناع و راضی کند و اگر بنا باشد مخاطب راضی باشد، ما باید به خودمان فشار بیاوریم و به خودمان زحمت بدهیم.

4. عدم نگاه انحصارطلبی: خیلی از کسانی که در این دو حوزه و مثلاً بخش تاریخ شفاهی کار می‌کنند، آن‌جا را به عنوان مرکز می‌شناسند. نهادها، اساتید دانشگاه و کسانی که در بخش تاریخ شفاهی کار می‌کنند، خیلی راحت می‌توانند از امکانات و از نیروهای حوزه برای برگزاری کارگاه‌های آموزشی استفاده کنند. این اشخاص و نهادها می‌آیند و نیازهایشان را مطرح می‌کنند و حتی ساعت‌ها کارگاه می‌گیرند و استفاده می‌کنند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif ویژگی‌های محتوایی
1. پایبندی به فرایند تولید: تولیدِ یک اثر، فرآیندی شامل جمع‌آوری اطلاعات، تحقیق پیرامون مطالب و تنظیم و تدوین را می‌طلبد که زمان‌بری خاص خود را دارد. مثلاً برای پخت نان، آماده‌سازی خمیر یک فرآیندی دارد تا به‌اصطلاح  وَربیاید و آماده‌ی پخت شود. اما اگر این فرایند به دلیل زمان‌بری طی نشود، موادی به خمیر اضافه می‌کنند تا تخمیر را سریع‌تر کند که باعث آسیب‌هایی برای انسان می‌شود. اگر فرایند آماده‌سازی کتابی مثل دا، هفت سال طول می‌کشد، دلیلش این است که فرآیند طبیعی خود را بگذراند.

2. اتقان: به دلیل این‌که محقق در جمع‌آوری اطلاعات با حافظه‌ی انسانی سر و کار دارد، باید آن را با مصاحبه‌های دیگر و استفاده از اشخاص و منابع دیگر تکمیل شود. مثلاً اگر راوی راجع به یک تانک یا یک عملیات حرف می‌زند، لازم است راجع به آن تانک یا آن عملیات به کارشناسان مربوطه مراجعه کند و کتاب‌هایی را راجع به آن بخواند تا به‌تدریج جزئیات آن را استخراج کند و با تمام وجودش آن مسأله را بفهمد. بنابراین ابتدا خود نویسنده باید این خاطره را فهم کند و اگر جایی از آن ابهام یا تضادی وجود دارد و با منابع دیگر نمی‌خواند، این‌ها را به عنوان سؤال در مصاحبه‌های تکمیلی دنبال کند تا به یک اتقان کاری برسد.

از وقتی دفتر ادبیات انقلاب در سال 1372 شروع به کار کرد، تا امروز که 20 سال از عمر آن می‌گذرد، تنها 35 جلد کتاب چاپ کرده است. در صورتی که اگر ما می‌خواستیم، شاید می‌شد هر سال 50 کتاب چاپ کنیم. اما مهم برای ما این است که یک اثر نپخته آماده نشده است. یعنی گزینش و انتخاب برای ما خیلی هزینه و زحمت دارد که این را سازمان و حوزه تحمل می‌کند.

3. اقناع مخاطب: برای بسیاری از کتاب‌ها مصاحبه صورت گرفته، تدوین شده، هزینه شده، اما بعد از پایان کار، چون قابلیت انتشار نداشته، به مرحله‌ی چاپ نرسیده است. بالاخره مردم فرصت بسیار محدودی دارند و نیز درآمد آن‌ها هم آن‌چنان نیست که بتوانند کتاب‌های زیادی بخرند. با توجه به این ملاحظات، اثری که تولید می‌شود، باید مخاطب را اقناع و راضی کند و اگر بنا باشد مخاطب راضی باشد، ما باید به خودمان فشار بیاوریم و به خودمان زحمت بدهیم.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22549/C/13920223_3422549.jpg
4. استفاده از ظرفیت‌های ناشناخته‌ی جنگ: وقتی داستان یک رزمنده ساده‌ی بسیجی روایت می‌شود، خواننده با او همزادپنداری می‌کند. مثلاً خیلی از مردم به دکتر بودن شهید چمران توجه ندارند، بلکه به چمران بودنش و به شخصیت مردمی‌اش‌ توجه دارند. نکته‌ی دیگر این‌که بچه‌ها وقتی فرمانده می‌شدند، در کلیات عملیات‌ها وارد می‌شدند، اما وقتی به جزئیاتش وارد می‌شدیم، خود این فرمانده‌ها می‌گفتند بروید با بسیجی‌ها صحبت کنید. چون در جزئیات عملیات، این‌ها درگیر بودند. وقتی با آدم‌های مختلفی از قبیل  بیسیم‌چی، تدارکات‌چی، اطلاعاتی و از زوایای مختلف گفت‌وگو می‌کنیم، راحت وارد جزئیات می‌شویم. وقتی از جزئیات معمولی گرسنگی‌ها و تیرخوردن‌ها می‌گویند، این موضوعات برای مردم شیرینی و جذابیت دارد و آن‌ها با آن اثر ارتباط برقرار می‌کنند و این ارتباط باعث می‌شود که هم‌ذات‌پنداری پیش بیاید.

5. فضاسازی داستانی: بسیاری از حوادث و وقایع جنگ  جذاب و زیبا بوده‌اند، اما نکته‌ی مهم در تدوین یک کتاب این است که آن کسانی که در دل حادثه بوده‌اند و جلوه‌های زیبایی را از این حوادث دیده‌اند، شاید برایشان عادی باشد. این محقق و مصاحبه‌گر است که با دقت در جزئیات می‌تواند فضای خاطره و فضای حادثه را به مخاطب منتقل کند. ژانر خاطره به ژانر داستان نزدیک است، چون آن ویژگی‌ها و احساساتی که در داستان وجود دارد، در خاطره هم موجود است.

این مهم است که محقق چگونه جزئیات را از صاحب خاطره بگیرد و این جزئیات بتواند فضا را برای مخاطب شکل بدهد. در واقع فرایند تدوین کتاب بسیار مؤثر است و بسیاری از نویسندگانی که در دفتر هستند، با موضوع و مبانی داستان آشنایی دارند و هنگام مصاحبه و دریافت اطلاعات، سعی می‌کنند ریزه‌کاری‌هایی را که می‌تواند فضای خاطره ترسیم و تلطیف کند، دریافت کنند.

توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.

پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مىباشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مىشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت مىکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مىکند و مىپرسد که این شخص کیست؟ به او مىگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مىخواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مىپرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مىآمد، از او پاسخ مىخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مىآمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مىنمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مىکند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بىریایى از ما طرفدارى مىکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمىکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمىگذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مىگیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مىکند.»

 

فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)

امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مىنویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مىنموده و از کلام خدا شاهد مىآورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»

علم بی نهایت

اول، علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فى ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگ‏ترین دانشمندان است.

ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئله‏اى پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.

در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانش‏تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را مى‏دیدم که در نزد او چون شاگردى مى‏کرد.

شیخ مفید در کتاب ارشاد مى‏نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین.من حکم بن عتیبة را با آن آوازه‏اى که در میان پیروانش داشت مى‏دیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مى‏نمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.

ابن جوزى در تذکرة الخواص، مى‏نویسد: عطاء مى‏گفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایى‏اش نسبت به دانشمندى دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرنده‏اى ناتوان بود.ابن جوزى مى‏گوید: «منظور وى از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مى‏آمد» .

این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کرده‏اند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مى‏کند.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.

شیخ مفید مى‏نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.

ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیارى دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهره‏مند گشته‏اند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مى‏کردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مى‏آوردند.

گفتار آن حضرت درباره توحید

بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده‏اى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمى‏کنم.اعرابى پرسید: چگونه او را دیده‏اى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را مى‏بینند.با حواس به درک نمى‏آید و با مردمان قیاس نمى‏شود.با نشانه‏ها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمى‏دارد.او خداوندى است که جز او معبودى نیست.اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه‏تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.

احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش

شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مى‏گفت: گمان نمى‏کردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.

مى‏خواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم مى‏بود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هیکل‏مند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مى‏کند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مى‏ریخت با گشاده‏رویى جوابم گفت.به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مى‏کند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى‏کنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقیقت من با این طاعت مى‏خواهم خود را از تو و از دیگران بى‏نیاز کنم.بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.

محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! مى‏خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .

کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کرده‏اند.

نگارنده: معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى‏خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود.امام (ع) نیز بدو پاسخ مى‏دهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم...»

بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است.امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد» .


توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

روایتی از حضور رهبر انقلاب اسلامی در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری

آرزوی سید بود این... سید جمال الدین اسدآبادی، آرزوی سید بود این... سید موسی صدر، آرزوی سید بود این... سید روح‌الله خمینی. این که جماعتی از عالمان دینی و رهبران مسلمانان از این سوی و آن سوی دنیا دور هم جمع بشوند؛ همین... تا همین جایش به هزار و یک دلیل شدنی نبود.

حالا جماعتی، جمعیتی از سیاه و سفید، پیر و جوان، عرب و عجم، از آسیا و اروپا و آفریقا عمامه در عمامه دور هم نشسته‌اند و از در سالن که می‌خواهی وارد شوی پرده کعبه در قابی از چوب و شیشه تکلیف تو را معلوم می‌کند، می‌فهمی زیر کدام پرچم همه جمع شده‌اند.

و تو می‌دانی در چه وضع و احوالی دارد این اتفاق بزرگ و مبارک روی می‌دهد؛ اینها پاره‌های پیکری هستند که مجروح و نیمه‌جان هر روز زخمی تازه بر می‌دارد، جهان اسلام امروز چون جسمی است که هم حرامیان جامه و دستارش غارت کرده‌اند و هم گرگ‌های بیابان به جانش افتاده‌اند.

چنگ و دندان این گرگ‌ها امروز چنان در گوشت سوریه افتاده است که می‌دانی به این راحتی‌ها رهایش نمی‌کنند. آتش جنگ و جدال شیعه و سنی که ده‌ها سال نمی‌توانستند این طور شعله ور کنند حالا همه جا را گرفته است، از شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای  تا کوچه‌ها و خیابان‌های قاهره و طرابلس.
آیت‌الله خامنه‌ای تلاش غرب برای وانمودکردن جنگ ویرانگر سوریه به نزاع شیعه و سنّی را حربه‌ی ایجاد حاشیه‌ی امن برای دشمنان مقاومت برشمردند. ایشان قضایای بحرین را هم نمونه‌ای دیگر از این قلب واقعیت دانستند و همه‌ی این اتفاقات را در ذیل موضع کلی تبدیل نهضت‌ها به معارضه‌‌هاى فرقه‌‌اى و مذهبى و قومى و ملّى قرار دادند. [گزارشی از حضور رهبر معظم انقلاب در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی]

در چنین روزهایی جماعت دور هم جمع شده اند! کدام جماعت؟ عمامه در عمامه از مصر و عراق و لبنان و فلسطین. کجا؟ در پایتخت جمهوری اسلامی ایران و حالا قرار است رهبر انقلاب از راه برسد و با این جماعت سخن بگوید.

جای سید جمال خالی و جای امام موسی صدر. چه آرزوها داشت سید جمال برای این جماعت و در خواب فقط می‌دید چنین روزی را، وقتی در قاهره و کابل و استانبول پنج نفر و ده نفر  آدم جمع می‌کرد تا شراره‌های سینه‌اش را بشنوند و سوختن دلش را ببینند.

چه خیال‌ها داشت امام موسی صدر وقتی بیقرار و بی‌آرام از آفریقا به اروپا و از قم به نجف می‌رفت، دیده‌ای و شنیده‌ای که چگونه سراسیمه و بی‌تاب به هر صاحب عمامه‌ای می رسید خواب‌ها را بر می‌آشفت و از بیداری سخن می‌گفت.

جای امام موسی صدر خالی، او که وقتی به منبر می‌رفت مسیحیان می‌گفتند گویی مسیح آمده است و مسلمانان می‌دیدند فرزند پیامبر در محراب ایستاده است و آن وقت بود که سنی و شیعه پشت سرش به نماز می‌ایستادند، در  قاهره و مسجد دانشگاه بزرگ «الازهر» مگر همگان را به همین شگفتی نیاورد؟

دلت هوای سید جمال را می‌کند و شوق امام موسی صدر را می‌یابد. به جماعتی نگاه می‌کنی که آرام آرام وارد سالن اجلاس می‌شوند، به نام بیداری اسلامی و در روزگاری که جهان اسلام بیش از هر زمان دیگر نیازمند بیداری است و محتاج فهم و شناخت تهدیدها و خطرها و نیازمند همدلی و وحدت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22413/C/13920209_3822413.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22413/C/13920209_0222413.jpg
تو که از حجم توطئه‌ها و سرعت تهدیدهای دشمن برای این جماعت خبر داری می‌فهمی معنی این همایش چیست، تو می‌فهمی کنار هم نشستن این آدم‌ها چه رمزی و چه رازی با خود دارد، تو می‌فهمی در زیر سنگباران دسیسه و نیرنگ و فتنه و آشوب وقتی چتر مفتی اعظم اهل سنت استرالیا برای انتشار کتابچه «ولایت فقیه» باز می‌شود چه فضایی ایجاد می‌کند و حضور امثال او در این گونه جلسات چه سدی در برابر  سیلاب توطئه‌ها می‌کشد.

امروز جای امام موسی صدر خالی است که با آن چهره‌ی زیبا و درخشان قدم به این سالن بگذارد، با آن قامت بلند و استوار در میان این جماعت قدم بردارد و بر این جایگاه بنشیند و با آن منطق استوار و بیان دلنشین و شیرین سخن بگوید.

وقتی مهمانان در سالن اصلی مستقر شده‌اند برخی به اتاق بزرگی هدایت می‌شوند که قرار است قبل از آغاز جلسه در آنجا رهبر انقلاب را زیارت کنند. مهمان‌های ویژه و شخصیت‌های مشهورتر و برجسته‌تر در این اتاق جمع شده‌اند که رهبر انقلاب از راه می‌رسند و به سراغ آنها می‌روند.
 
با یکایک مهمان‌ها احوالپرسی می‌کنند و آنها را در آغوش می‌گیرند؛ برخی دست آقا را می‌بوسند و برخی چون ارادتمندی آشنا و قدیمی صمیمانه سخن می‌گویند. اینها چهره‌های برجسته‌ای از  علمای جهان اسلام هستند و اگر بخواهی رهبر انقلاب را با آنها مقایسه کنی حتی اگر دشمنش باشی باید به حقیقت اعتراف کنی، حتی اگر او را نخواهی باید واقعیت را بپذیری که رهبر انقلاب یک سر و گردن از همه آنها بالاتر است، یعزّ من یشاء... کار عالم دست خداست؛ نه محاسبات و تدبیرات سیاسی و اقتصادی و حتی شخصی.

وقار و هیبت و شکوه و جلال ظاهری این مرد در عین رفتاری متواضعانه و بسیار صمیمی در ساده‌ترین برخورد و اولین نگاه به چشم می‌آید. بعد هم که همه به سالن اصلی می‌روند و برنامه با ورود رهبر انقلاب آغاز می‌شود و به جای مسئولان رسمی دو روحانی شیعه و دو روحانی سنی از ایران پشت سر ایشان قرار می گیرند باز ابهت و قدرت شخصیتی رهبر انقلاب به وضوح آشکار است؛ ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء.
ابتدا به نظر می‌رسید سران قوای جمهوری اسلامی، ایشان را هنگام حضور در جایگاه مشایعت کنند، اما این بار بزرگانی از علمای اهل سنّت و شیعه، آیت‌الله خامنه‌ای را همراهی ‌کردند. آیت‌الله تسخیری و آیت‌الله اراکی در سمت راست ایشان و مولوی اسحاق مدنی و مولوی علی احمد سلامی در سمت چپ ایشان وارد جایگاه شدند. [گزارشی از حضور رهبر معظم انقلاب در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی]

سرود جمهوری اسلامی پخش می‌شود و همه به احترام ایستاده‌اند... عالمان شهیدی که غریبانه زیر شکنجه‌های طاغوت جان دادند، روحانیون آزاده‌ای که در جبهه‌های نبرد در خاک و خون غلتیدند یا به اسارت بعثی‌ها درآمدند، آنها باید این هیمنه و عظمت را می‌دیدند؛ شهیدان پیچیده در گوشِ زمان فریادتان! این جا در تهران زیر پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی و کلمه‌ی «الله» و به نام جاودانه‌ی امام خمینی، نمایندگان جهان اسلام به احترام ایستاده‌اند‌.
 
صحبت‌های آقا که آغاز می‌شود فضای سالن دیدنی است، طنین محکم سخنرانی با ترصیع آیات قرآنی و تلاوت آیات به لهجه‌ی عربی برای عالمان مسلمان از  هر کشور و با هر زبان که باشند تحسین برانگیز است. سیر منطقی بحث و ترتیب عالمانه‌ی موضوع شخصیت رهبری را بیشتر آشکار می‌کند... تا مرد سخن نگفته باشد، علم و هنرش نهفته باشد.
http://s2.khamenei.ir/ndata/news/22407/C/13920209_0222407.jpg http://s2.khamenei.ir/ndata/news/22407/C/13920209_2422407.jpg
در این جایگاه و در چنین روزهایی و با این مخاطبان و این فضا به راحتی بحث می‌توانست جنبه‌ی شعاری و احساسی پیدا کند، در حالی که خطابه‌ای مکتوب بود و قرائت متن از پیش نوشته‌شده توسط رهبر انقلاب هم نشان‌دهنده‌ی تأمل و دقت پیشین بود که کار ترجمه‌ی همزمان را آسان‌تر و دقیق‌تر می‌کرد و هم رفتاری کاملاً امروزین و در طراز جلسه‌ای بین‌المللی و با آداب القای سخنرانی در قالب‌های متعارف.

طرح موضوع ایجاد تمدن درخشان اسلامی به عنوان هدف بیداری اسلامی، افق دید وسیع و تفکر عمیق و آینده‌نگری رهبری را نشان می‌داد. می پرسی جماعت چه حالی داشتند؟ از مهمان مصری می‌گویم که فقط ذوق‌زده ماشاءالله و بسم‌الله می‌گفت و سر تکان می‌داد به شوق و تحسین که در گفتاری مختصر همه‌ی موضوعات به شکلی زیبا و دلنشین مطرح شد و حسرت می‌خورد که کاش دیگر رهبران و حاکمان کشورهای اسلامی چنین بودند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از وعده‌های الهی می‌گویند و پیروزی انقلای اسلامی در ایران به عنوان یک نمونه و آیات قرآنی بشارت به مادر موسی علیه‌السلام را می‌خوانند: «بیداری اسلامی مبشّر حوادث بزرگتری است که در آینده اتفاق خواهد افتاد! تحقق معجزگون وعده‌های الهی نشانه امیدبخشی است که تحقق وعده‌های بزرگتر را نوید می‌دهد.»

ذکر رسانه‌های مدرن و هنر و سینما به عنوان لوازم تمدن‌سازی در کنار محورهایی چون اجتهاد و پاسخ‌گویی به نیاز روز و پرهیز از تحجر و التقاط و اشاره به ضرورت ایجاد رفاه عمومی در کنار نیاز به استقرار عدالت و گسترش اخلاق انسانی اندیشه‌ای جامع و پویا و اصیل را معرفی می‌کند. بعد هم رهبر انقلاب دفع دخل مقدر می‌کنند که: «تجربه نشان داده که اینها ممکن و در دسترس جوامع ماست، نه باید شتابزده و نه باید بدبینانه نگاه کرد.»
http://s2.khamenei.ir/ndata/news/22407/C/13920209_4122407.jpg http://s2.khamenei.ir/ndata/news/22407/C/13920209_5222407.jpg
توجه عمیق حضار به سخنرانی نشان می‌دهد همه متوجه اهمیت این گفتار در این مقطع زمانی هستند. آقا ادامه می‌دهند: ما با غرب و هیچ گروه از انسان‌ها مشکل نداریم، مبنای ما سخن امام علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام است که «الناس صنفان، إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق»1 راستی این سطح از اندیشه و تفکر و این شیوه از بیان و سخن را کدام یک از مهمانان می‌توانند در سران کشورهای خود سراغ بگیرند؟

بی‌سبب نیست که یکی از مهمانان قبل از آغاز جلسه به ما که در باره موضوعات داخلی کشور خودمان بحث می‌کنیم می‌گوید: در مرحله‌ی فعلی و سال‌های آینده همه می‌دانند که نقش رهبری پررنگ‌تر از گذشته و صف‌بندی‌های بین‌المللی حساس‌تر و نقش ایران مهم‌تر از هر زمان دیگر است.»
از نخستین اجلاس جهانی بیداری اسلامی حدود 20 ماه می‌گذرد و در این مدت، تهران میزبان حدود 3000 میهمان از 80 کشور جهان با تنوع مذهبی و زبانی بسیار بوده است. در اجلاس اخیر، علمایی از مذاهب شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی، سلفی و نیز شخصیت‌هایی از جریان اخوان‌المسلمین و روحانیونی امامی، زیدی، علوی، صوفی و اسماعیلی حضور داشتند. [گزارشی از اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی]

وقتی صحبت‌های آقا تمام می شود از میان مهمانان عبور می کنند. می‌پرسی چه شد؟ گفتنی نیست. من ازدحام و جمعیت زیاد دیده‌ام ولی این صحنه ها باور کردنی نبود. چند بار راستی برای جان آقا نگران شدم بس که جماعت بر دست و پای هم ریخته بودند. باور کردنی نبود اینها که عالمان شهر و دیار خویشند این‌گونه برای دست‌دادن و تبرک جستن به آقا سراسیمه شوند و بی‌قرار باشند.

در نهج البلاغه خوانده بودم که: «حتی شُقّ عطفای و وطئ الحسنان!؛ از هجوم مردم جامه هایم شکافته و انگشت‌ها فشرده شد...»2 و اکنون می‌دیدم که جلوه‌ی شکوهمند رهبری از سلاله آن حضرت – که خود را خاک پای غلام صاحب نهج‌البلاغه هم نمی‌داند- چنان جماعت را شیفته و دلداده کرده که بسیاری از آنان بی‌قرار و ناآرام شده‌اند. یکی چفیه‌ی آقا را می‌ستاند و یکی بر عبای ایشان دست می‌کشد. یک عالم سنی گریه می‌کند و چند نفر دیگر از گریه او متأثر می‌شوند.

باورت می شود در چنین حالی آقا متوجه عالمی لبنانی باشند که روی صندلی چرخ‌دار نشسته و تلاش کنند خود را به او برسانند؟ انبوه جمعیت سه بار موج بر می‌دارد و رهبر را با خود جا به جا می‌کند ولی با این حال برای سومین بار خود را به مهمان لبنانی می‌رسانند که نمی‌تواند حرکت کند و جلو بیاید. از دور می بینم که او را در آغوش می‌گیرند و می‌بوسند. آقا تشریف برده‌اند و جمعیت آرام شده است. مهمان لبنانی چنان از ابراز توجه و لطف آقا به وجد آمده که هنوز گریه می‌کند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22412/C/13920209_2222412.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22412/C/13920209_2622412.jpg
هنگامی که هیأت رئیسه در جایگاه خود نشسته‌اند، نماهنگ زیبایی درباره‌ی بیداری اسلامی در حال پخش است و با صدای «الله اکبر» تصویر شکستن بت‌ها روی چهره‌ی اوباما دیزالو می‌شود؛ یکی از مهمانان به دیگران نگاه می‌کند و لبخند می‌زند.

جای سید جمال خالی نیست، جای امام موسی صدر خالی نیست. رهبری با چنان ابهت و اقتداری در این صحنه حاضر شده‌اند که جای همه را پر کرده اند؛ سید جمال اگر بود آرزوهای خویش را این جا تجسم یافته می‌دید و امام موسی صدر اگر بود زبان به تحسین و آفرین می‌گشود که: آنچه خوبان همه دارند...

توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      

در بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب، پیرمرد ناشری خود را به ردیف غرفه‌های بازدید رساند. رهبر انقلاب هنوز به او نرسیده بود که صلواتی به نیّت سلامتی رهبر انقلاب از مردم گرفت. بعد هم که رهبر انقلاب را دید، سر گفت‌وگو را باز کرد. رهبر انقلاب او را ‌شناخت. پیرمرد صاحب انتشارات اسلامی بود که یکی از قدیمی‌ترین ناشران ایران است؛ «حاج‌ قاسم نظیفی» حاج‌ قاسم نظیفی بعد از سلام و احوال‌پرسی، فرصت را غنیمت شمرد و از آقا  یک استفتاء فقهی کرد. پرسید: «ما در دوره‌ی طاغوت برخی کتاب‌ها را به صورت جلدسفید و مخفیانه چاپ و پخش می‌کردیم. در آن روزها برای چاپ آن کتاب‌ها حق‌التألیفی به نویسندگانش پرداخت نکردیم. آیا الان دِینی به گردن‌ ما هست؟» میهمان دفتر کار حاج‌ قاسم نظیفی در انتشارات اسلامی شدیم تا از روابط فرهنگی و فعالیت‌های انقلابی او بیشتر بشنویم.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif سرآغاز آشنایی
بنده از سال 45-46  با حضرت آقا آشنا شده‌ام. ما وقتی به مشهد می‌رفتیم، حتماً برای نماز و منبر ایشان به مسجد امام حسن علیه‌السّلام می‌رفتیم. آن وقت‌هایی هم که ایشان در تهران سخنرانی داشتند -مثلاً در هیئت انصار- باز به مجالس ایشان می‌رفتیم. این آشنایی ما با حضور یک دوست مشترک بیشتر شد. رهبر انقلاب دوستی داشتند به نام حسن آقای تهرانی. حسن آقا  از دوستان قدیمی آقا بود و هر وقت به مشهد می‌رفت، خدمت ایشان می‌رسید. آقا هم هر وقت به تهران تشریف می‌آوردند، با آقای تهرانی دیداری داشتند. خیلی با هم صمیمی بودند. من به واسطه‌ی آقای تهرانی با آقا آشناتر شدم. آقای تهرانی در دفتر «کانون انتشار» بود. در کانون انتشار  سه چهار نفر از دوستان معمولاً دور هم جمع می‌شدند. ما هم بعضی مواقع خدمتشان می‌رسیدیم.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif آقای تهرانی و ارتباطات فرهنگی
حسن آقای تهرانی  یکی از مخلصین انقلاب بود. هر یک از انقلابیون هر کار چاپی داشتند، به ایشان مراجعه می‌کردند. جالب این‌ بود که ایشان خودش چاپخانه‌ای نداشت و کارهایش را به صورت پراکنده به چاپخانه‌های مختلف می‌داد. من سال 1343 انتشارات اسلامی را تأسیس کردم. رابطه‌ی بنده با حاج حسن آقای تهرانی در حوزه‌ی کتاب‌های ممنوعه بود؛ کتاب‌هایی مثل  کشف‌الأسرار یا رساله‌ی عملیه‌ی امام خمینی رحمة‌الله‌علیه یا مثلاً غربزدگی جلال آل احمد. آقای تهرانی برخی از این کتاب‌ها را به صورت ورق ورق چاپ می‌کرد. یعنی کتاب را به چند بخش تقسیم می‌کرد و هر بخش را در یک چاپخانه به چاپ می‌رساند. آن‌قدر هم کارش را بلد بود که یک کارشناس ساواک گفته بود: من تعجب می‌کنم این کتاب را چگونه چاپ کرده‌اند! آقا کتاب‌ «صلح امام حسن» شیخ راضی آل یاسین را که ترجمه کردند، به آقای تهرانی دادند. او هم کتاب را برای چاپ به انتشارات آسیا داد. انتشارات آسیا کتاب‌های مذهبی چاپ نمی‌کرد. حسن آقا آن کتاب را به او داد تا گرایش به جریانات مذهبی پیدا کند. همین حسن آقای تهرانی تیپش را عوض می‌کرد. کلاه می‌گذاشت و با فُرغون این کتاب‌ها را از چاپخانه تحویل می‌گرفت و می‌آورد. خدا رحمتش کند! خیلی مرد مخلصی بود. خدا هم خیلی کمکش کرد. باور کنید اگر او را می‌گرفتند، ده‌ها بار اعدامش می‌کردند.

البته بیشتر نشست‌ها و جلسات فرهنگی آقا در «مرکز نشر کتاب» یعنی دفتر حاج آقای مصطفوی -خیابان بوذرجمهری، روبه‌روی خیابان پامنار- تشکیل می‌شد. آقایان فضل‌الله محلاتی، ربّانی شیرازی و عده‌ی دیگری از روحانیون انقلابی در آن‌جا جمع می‌شدند. حضرت آقا هم بیشتر پاتوق‌شان آن‌جا بود. دو برادر دیگر آقا هم می‌آمدند؛ یعنی آقا سیدمحمد و آقا سیدهادی. ما کتاب‌های ممنوعه را به دست دوستان، آشنایان و علاقه‌مندان می‌رساندیم. البته برای توزیع از کتابفروشی‌هایی استفاده می‌کردیم که آنها را خوب می‌شناختیم. عده‌ای از آقایان هم برای این‌گونه مراودات به مغازه‌ی بنده می‌آمدند. مثلاً آقای ربانی شیرازی، مرحوم آقا مهدی شاه‌آبادی، مرحوم الهی قمشه‌ای و مرحوم علامه جعفری از این جمله بودند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif کتاب‌هایی که می‌فروختند
من به خاطر توزیع رساله‌ی حضرت امام یک بار بازداشت شدم و سی و چهار پنج روز میهمان محبس بودم. شاید چند ده هزار نسخه از رساله‌ی عملیه‌ی امام چاپ کردیم. آن روزها برای این‌که بتوانیم این کتاب را پخش کنیم، در صفحه‌ی اولش اسم مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوانساری را می‌نوشتیم. ما با بعضی از سیاسیون ارتباط داشتیم. آن‌ها به ما گفته بودند که هیچ‌وقت در بازجویی‌های ساواک راستش را نگویید! چون شهربانی و ساواک از روی کلام راست، سرنخ را می‌گیرد و خیلی از مسائل را کشف می‌‌کند. ما هم نمی‌گفتیم. یک بار در بازجویی‌ها از من پرسیدند «سیدعلی خامنه‌ای» را می‌شناسی؟ گفتم: بله! بازجو گفت چند سال است با او آشنا شدی؟ گفتم: هیچی! گفت: پس از کجا می‌شناسی؟ گفتم: ایشان کتابی ترجمه کرده به نام «صلح امام حسن» که انتشارت آسیا آن را چاپ کرده است. دفتر این انتشارات پشت مغازه‌ی من است. من یک بار که رفتم آن‌جا کتابی را بگیرم، دیدم آقای خامنه‌ای آن‌جا است. از من پرسیدند آقا مغازه‌ی شما کجاست؟ گفتم فلان‌جا. بازجو پرسید: همین؟ گفتم: همین! و ماجرا به‌خیر گذشت.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif ماجرای دوچرخه‌ی جنگی
یک خاطره‌ی جالب دیگر هم از آقای خامنه‌ای دارم. زمان جنگ آقای خامنه‌ای خانه‌ای در خیابان ایران داشتند. خانه‌ی ما در نزدیکی منزل ایشان بود. ما همشیره‌زاده‌ای داشتیم که آن سال تصادف کرده بود. آن کسی که به او زده بود، برای دلجویی دوچرخه‌ای برایش خرید. او دوچرخه‌اش را داد به ما که هدیه کنیم به آقای خامنه‌ای برای اهدا به جبهه‌ها. خانواده‌ی ما دوچرخه را را فرستادند منزل آقا. آقا هم آن را به جبهه دادند. بعد از مدتی ایشان یک بار قصه‌ی این دوچرخه را در نماز جمعه تعریف کردند که پسربچه‌هایی که آرزوی داشتن دوچرخه را داشتند، اما دوچرخه‌شان را به جبهه اهدا کردند.  شنیدم که نویسنده‌ی خوش‌ذوقی همین جریان را تبدیل کرد به یک کتاب داستان کودکان. فکر می‌کنم اسمش داستان یک دوچرخه باشد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif حکم همان است که امام گفته بود
امام خمینی ‌فرموده بودند کسی که یک کتاب را خرید، مالک آن کتاب می‌شود و هر نوع استفاده‌ای از آن کتاب می‌تواند بکند. ما با جمعی از دوستان -از جمله مرحوم علامه‌ی جعفری، مرحوم آقای آخوندی و تعداد دیگری از ناشران- خدمت حضرت امام در قم رسیدیم.  مرحوم آقای غفاری هم بود. او ملبّس به لباس روحانیت نبود، ولی در زمینه‌ی حدیث، عالِم بود. او از امام پرسید: حضرت امام! من صد هزار تومان خرج کردم تا این کتاب چاپ شده است. کسی اگر آمد این کتاب را یک دانه خرید و از روی کتاب چاپ یا کپی کرد و دیگر از من نخرید، تکلیف صد هزار تومان من این وسط چه می‌شود؟ امام فرمودند: «کسی حق ندارد به برادر دینی خودش ضرر بزند.» عین عبارت امام این بود. بعدها البته حقوق معنوی تبدیل به قانون شد و جلوی‌ سوء استفاده را گرفتند. من چندی قبل طی نامه‌ای از رهبر انقلاب پرسیدم که من در سال‌های قبل از انقلاب در انتشارات اسلامی کتاب‌هایی از جلال آل‌ احمد، مرحوم طالقانی و ... چاپ کردم. حالا انتفاعی هم شاید داشته، ولی این کار را بیشتر در جنبه‌ی آگاهی‌رسانی انجام داده‌ام. آیا ما دِینی بر گردنمان هست؟

وقتی روز شنبه خبردار شدم که رهبر انقلاب برای بازدید از نمایشگاه به مصلّی آمده‌اند، خودم را به مسیر حرکت ایشان رساندم. توفیق شد که در غرفه‌ی «سوره مهر» بالأخره ایشان را از نزدیک زیارت کنم. از ایشان پرسیدم: «ما در دوره‌ی طاغوت برخی کتاب‌ها را به صورت جلدسفید و مخفیانه چاپ و توزیع می‌کردیم. در آن روزها برای چاپ آن کتاب‌ها حق‌التألیفی به نویسندگانش پرداخت نکردیم. آیا الان دِینی به گردن‌ ما هست؟» فرمودند: «شما مقلد کی هستید؟ عرض کردم: مقلد امام خمینی بودم و بعد از ایشان مقلد شما هستم. پرسیدند: نظر امام چی بود؟ گفتم: امام فرمودند اشکالی ندارد و چیزی بر عهده شما نیست. حضرت آقا فرمودند: پس من هم می‌گویم به گردنتان نیست.

البته وقت و فرصت کافی برای حرف زدن با آقا پیدا نشد. می‌خواستم به آقا بگویم که آسوده‌شبی ‌خواهد و خوش مهتابی ...  خیلی حرف و درد دل داریم.


توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      
رهبر انقلاب هرازگاه و به مناسبت‌هایی در سخنان‌شان به کتاب‌هایی ارجاع می‌دهند یا در پاره‌ای موارد بدون اینکه از کتابی اسم ببرند، از مخاطبان خود می‌خواهند در موضوعات خاصی مطالعه نمایند. برای نخستین‌بار دو حوزه از این مطالبات را در اقتراحی با دو تن از کارشناسان متخصص، طرح کردیم و از آن‌ها خواستیم که برای دو موضوع «مقایسه‌ی انقلاب‌های بزرگ» و «شناخت مشروطه» کتاب مطلوب و مناسبی را پیشنهاد بدهند. کتابی که هم تازه و خواندنی باشد و هم همانی باشد که رهبر انقلاب مطالبه کردند. آقایان دکتر موسی حقانی، معاون پژوهشی مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر و محمد حسین صفارهرندی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، مطالعه‌ی دو کتاب «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب‌های فرانسه و روسیه» و «مشروطه‌شناسی» را پیشنهاد نمودند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif بخش اول:مقایسه انقلاب‌های بزرگ
رهبر انقلاب در دیدار شرکت‌کنندگان در همایش آسیب‌شناسی انقلاب فرموده‌اند:
«با وجود این‌که علیه این انقلاب، تهاجم‌ها و ضربه‌ها و محاصره‌ها بیش از همه‌ى انقلاب‌هایى که من مى‌شناسم بوده، آسیب‌پذیرى این انقلاب، از همه‌ى انقلاب‌هاى بزرگ دنیا به‌مراتب کمتر بوده است. من یادداشت کرده‌ام که انقلاب‌مان را با سه انقلاب معروف -که کم‌وبیش شما آقایان مى‌شناسید- مقایسه کنم؛ البته غیر از این‌ها هم مواردى هست، اما این سه انقلاب، مهم است. یکى انقلاب کبیر فرانسه است -از انقلاب‌هاى دور دست؛ با دویست و خرده‌اى سال فاصله- یکى انقلاب شوروى -در فاصله‌ى تقریباً نزدیک به ما- که یکى از بزرگ‌ترین انقلاب‌هاى قرون اخیر است، یکى هم یک انقلاب اسلامى، یعنى انقلاب الجزایر که حقیقتاً انقلاب بود. آدم نمى‌تواند این کودتاهایى که به اسم انقلاب، در آفریقا و آمریکاى لاتین انجام گرفت، واقعاً خیلى انقلاب بداند؛ و الّا من بعضى از این‌جاهایى که انقلاب کردند -کشورهاى آفریقایى و غیر آفریقایى، موزامبیک، زیمبابوه، یا آن‌چه در هند اتفاق افتاد- دیده‌ام؛ اگر بشود اسم آنها را انقلاب گذاشت!

ما این‌ها را از نزدیک مشاهده کردیم؛ هیچ کدام آن‌چنان خصوصیتى را ندارند که اصلاً بشود آن‌ها را با انقلاب ما مقایسه کرد. اما این سه انقلاب، تا حدودى قابل مقایسه‌اند. البته به نظر من مقایسه‌ى این‌ها هم یک کار بسیار شیرین علمى است؛ چقدر خوب است که کسانى هم این کار را بکنند! هم علمى، به معناى جامعه‌شناسى است، هم علمى، به معناى تاریخى است.»
 
  http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif برای پاسخ به این مطالبه‌ی رهبر انقلاب به سراغ آقای محمدحسین صفارهرندی رفتیم. او کتاب «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب‌های فرانسه و روسیه» را پیشنهاد می‌دهد.

او می‌گوید: این کتاب نوشته‌ی دکتر منوچهر محمدی و از انتشارات دفتر نشر معارف است. آقای دکتر محمدی از جمله افرادی است که در حوزه‌ی تاریخ معاصر کار تطبیقی کرده است.  در همه‌ی انقلاب‌ها اتفاقاتی می‌افتد که مشابه آن را می‌توان در انقلاب‌های دیگر هم سراغ گرفت. مثلاً این‌که افراد تا مقطعی با انقلاب همراه هستند و در مقطعی دیگر از آن جدا می‌شوند. یا نیروهایی که با انقلاب درگیر می‌شوند، گاهی خاستگاه‌های درگیری‌شان تکرارشونده است. لذا تجربه‌ی این انقلاب‌ها به درد انقلاب بعدی می‌خورد.

آن‌چه در انقلاب فرانسه رخ داد، برای ما از آن جهت عبرت‌آموز است که این انقلاب با همه‌ی عظمتش -که معروف به انقلاب کبیر شده- حوادثی را پس از پیروزی تجربه کرد که شنیدنش برای بسیاری افراد ناآشنا به تاریخ فرانسه جذاب و حیرت‌آور است. این انقلاب چند بار دست به دست شد؛ ابتدا به دست ضد انقلاب افتاد و انقلابیون اعدام شدند، نظام جمهوری براندازی و دوباره نظام پادشاهی برپا شد. دوباره پس از سقوط ناپلئون، دوباره جمهوری جدید شکل گرفت.

انقلاب فرانسه صد سال پس از خاستگاه آغازینش دائم در تلاطم و تغییر بود و به نظر من دانستن این موارد برای برانگیختن روح قدردانی نسبت به انقلاب اسلامی مفید است که به لطف خداوند و با گذشت 35 سال، ما همچنان آهنگ یگانه‌ای را از آن شنیده‌ایم. تحرکات ضد انقلابی در برابر چنین انقلابی راه به جایی نبرده و ان‌شاءالله در آینده هم نخواهد برد. بنابراین با توجه به آن‌چه گذشت، مطالعه‌ی یک کار تطبیقی مانند این کتاب می‌تواند برای مخاطبان مفید و مؤثر باشد.
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif بخش دوم:شناخت مشروطه
رهبر انقلاب در دیدار مسئولان صدا و سیما فرموده‌اند:
«یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقّع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادثِ در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آنها حسّاس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتاً مشابهند؛ چون با همه‌ى تغییرى که در وضع زندگى انسان‌ها به‌وجود مى‌آید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسان‌ها همیشه چیزهاى معیّنى است. «سنّت‌اللَّه» که در قرآن مى‌بینید، همین است. «و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلاً و لن تجد لسنّة اللَّه تحویلاً» همین‌هاست؛ یعنى سنّت‌هایى وجود دارد و تبدیل‌ها و تحوّل‌هایى به‌وجود مى‌آید. مثلاً امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملاً قابل درس‌گیرى و درس‌آموزى است. چون بنده در برهه‌اى از سال‌هاى زندگى‌ام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى اُنس داشته‌ام و کتاب‌ها و گزارش‌هاى متعدّد را نگاه مى‌کردم، امروز که نگاه مى‌کنم، مى‌بینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است.»

  http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif دکتر موسی حقانی، از کارشناسان تاریخ معاصر ایران، برای شناخت بهتر از مشروطه، کتاب «مشروطه‌شناسی» را پیشنهاد می‌دهد.

او می‌گوید: کتاب مشروطه‌شناسی اثر دکتر موسی نجفی در واقع یک شناخت تاریخی تحلیلی از نهضت‌های تاریخ معاصر ایران ارائه می‌کند. عنوان این کتاب مشروطه‌شناسی است، اما زمینه‌های مشروطه را هم مورد برسی قرار می‌دهد؛ زمینه‌هایی همچون نهضت تحریم تنباکو، جریان‌های اصلاحی عصر نادری یا اقدامات مرحوم جمال‌الدین اسدآبادی. این کتاب همچنین دوران پس از مشروطه را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ مثل اقدامات شهید مدرس برای بازگرداندن مشروطه به مسیر اصلی. نکته‌ی مهم این کتاب که می‌تواند راهگشای افراد کمترآشنا با مشروطیت باشد، معرفی برخی شخصیت‌های مشروطه‌طلب و دیدگاه‌های ایشان است؛ نظیر مرحوم میرزای نایینی، مرحوم حاج‌آقا نور‌الله اصفهانی یا مرحوم شیخ فضل‌الله نوری.

نگارنده می‌کوشد که این‌ اشخاص و به‌ویژه حاج‌آقا نور‌الله و مرحوم نایینی را از طریق رساله‌هایشان معرفی کند. هرچند که نگاه تاریخ‌نگاری به معنی ذکر وقایع بر این کتاب حاکم نیست و بیشتر به تحلیل جریان‌ها پرداخته است، اما خواننده را با جریانات درگیر در مشروطه آشنا می‌کند و با نوع نگاه آنها به مشروطه و طرح مسائل و آراء آنها آشنا می‌سازد.

رویکرد دیگر این کتاب که از محاسن آن هم هست، توجه به تمدن اسلامی است. نگارنده مشروطه را به عنوان یک گام از مسیر احیای تمدن اسلامی می‌داند. البته اگرچه مشروطه در این راه موفق نبود، ولی زمینه‌ی بسیاری تحولات را در ایران فراهم کرد.

توسط : بسیجی |   نظر بدهید
      
<      1   2   3   4   5      >